Part 17:i promise you

69 23 8
                                    

پارت17:بهت قول میدم


تهیونگ:


دوباره یه روز عادی...از دانشگاه میام خونه و لم میدم رو تختم و چیپس و ماستمو میخورم. البته شایدم چیز دیگه ای خوردم یا...رو کاناپه لم دادم...ولی مطمعنم تفکراتم همونیه که از چند ماه پیش بوده..حتی نمیدونم چیکار میکنه..هنوز با هوسوک هست یا نه..

دوباره کلیدم رفته ته ساک ویولونم. ویولونی که اسمش حتی سر دیدار اولمونم اومد. لعنتی...چرا همه چیز باید منو یاد اون بندازه..این پله ها..این در

اون شب...

-من برگشتممممم

یااا...هیونگ..ایسولا

هیونگ که قطعا کلاس جبرانی داره...ولی ایس....

-تانی! تو اینجا چیکار میکنی دختر؟! مگه ایسول تورو نبرده بگردونه؟

-وات د فاک؟!

وات د فاک کلمه ای بود که تازه تو اموزشگاه از یکی شنیده بودم..درباره ش با کوکی حرف زدم اونم برام توضیح داد که از اون کلماتیه که نباید جلوی بچه ها گفت...ولی مشکل اینجاست که الان بچه ای تو خونه نبود

بدو رفتم سمت گوشیم شماره ایسولو گرفتم...


سوم شخص:


گوشیش رو ویبره بود برای همین اول متوجه نشد. دست دوست پسرش رو گرفته بود و داشتن تو پارک قدم میزدن.

یک لحظه متوجه لرزش چیزی شد

-وای نه احتمالا یا هیونگه یا تهیونگ

-خوبه. همونطور که پیش بینی کرده بودم..نقشه رو که یادت نرفته؟

-نه نه همه چیز اوکیه فقط برام دعا کن

+ایسولا؟! کجا رفتی این وقت روز

-تا تا هیونگ..عه چیزه..میشه بیام خونه برات توضیح بدم؟!

+من نگرانتم لعنتی سریع تر برگرد خونه

-چشم. همین الان.

-از چیزی نترس من پشتتم. همینطوری برو جلو

لبخندی زد:

-ممنون. هوسوکا من دیگه باید برم

و بعد بوسه ای با لب های خرمالویی رنگش روی گونه های دوست پسرش کاشت. خداحافظی کرد و رفت. و هوسوکی که مات و مبهوت بهش زل زده رو بین سایه بون هایی از جنس درچوب و برگ تنها گذاشت


*******

صدای زنگ در رو که شنید با نگرانی سمتش رفت

-ایسولا حالت خوبه؟! کجا بودی؟!

-تاتا هیونگ بزار برسم خونه برات توضیح میدم

incorrect loveOnde histórias criam vida. Descubra agora