🐾 • قسمت شانزدهم •🐾

6.3K 2.4K 1.4K
                                    

-کیوت باش. جذاب باش. زیاد حرف نزن. تو دل برو باش. لبخندهای شیرین بزن. حرف‌های خفن بزن. سعی کن...وای لعنت بهش فقط از استرس خودت رو خیس نکن بقیه به کونم!

پاپی چشم عسلی همینطور که با جدیت به خودش تو آینه‌ی در کمدش زل زده بود، با درموندگی گفت و چنگی لای موهاش کشید. تازگی‌ها حس می‌کرد انقدر دست به کارهای جدید و دور از شخصیتش داره می‌زنه که واقعا دیگه بیون بکهیون نیست و احتمالا یه موجود غریبه تسخیرش کرده و کنترل بدنش رو به دست گرفته. مثلا بعد از اون دورهمی‌ای که با دوست‌های چانیول رفته بود خیلی استاکروار توی اینستاگرام چندتایی‌شون رو پیدا کرده بود و با لایک و کامنت گذاشتن‌های مداوم خودش رو اول کرده بود تو چشمشون. بعد آروم و البته خیلی زیرپوستی بهشون فهمونده بود که صاحب اون پیج خفنه‌اس که از حقوق هایبردها حمایت می‌کنه و اینطوری اونها رو به خودش علاقه‌مند کرده بود و حالا کار به جایی رسیده بود که همونطور که می‌خواست به یه مهمونی تولد تو کلاب توسط یکیشون دعوت شده بود و البته که چانیول هم قرار بود اونجا باشه. بکهیون مسلما بعد این خوش‌شانسی پنیک کرده بود ولی به محض تماس با جی ایون دوستش در عرض ده ثانیه گفته بود اونم باهاش میاد و این مشکل هم حل شده بود. و حالا پاپی ما اینجا بود. جلوی آینه اتاقش ایستاده بود و داشت به سر و وضع خودش نگاه میکرد. بهترین تیپش رو زده بود. یا در واقع خودش فکر می‌کرد بهترین تیپشه و امیدوار بود باشه. یه تی‌شرت مشکی و اورسایز پوشیده بود و با بدبختی رون‌های تپلش رو توی تنگ‌ترین جینش چلونده بود و رسما چپونده بود. یه چوکر مشکی هم بسته بود و موهاش رو به بهترین حالت ممکن مرتب کرده بود. و البته که اصل قضیه رو فراموش نکرده بود و گردنش حالا آغشته به اون عطر بهشتی بود. عطری که بکهیون امیدوار بود به واسطه‌اش یه بغل دیگه از چانیول امشب کادو بگیره. با صدای بوق ماشین از جا پرید و سرش رو از پنجره بیرون کرد و با مصیبت خالص به سمت خیابون روبروی خونه‌اشون چرخید و موفق شد جی ایون رو پشت فرمون ماشین مامانش درحال دست تکون دادن ببینه. لبش رو گزید و سریع دوباره پنجره رو بست و از اتاقش دوید بیرون. باباش که روی مبل داشت سریال میدید و از آخر هفته‌اش لذت می‌برد با دیدنش سوت زد و بکهیون رو به خنده انداخت.

-از مامان خداحافظی کن جام. من رفتم.

گفت و سریع از خونه زد بیرون و به محض اینکه کنار دوستش سوار ماشین شد جی ایون با نیش باز براندازش کرد.

-یکی اینجا جوری لباس پوشیده انگار داره میره بده.

بکهیون چشم‌هاش رو چرخوند. دادن؟ اون فقط یه بغل می‌خواست. به دوستش که مثل همیشه واقعا خوشگل شده بود چشم غره‌ای رفت و به عقب تکیه داد.

-اگه فکر کنه افتادم دنبالش چی؟

همینطور که معذب پوست کنار ناخونش رو می‌کند پرسید و دختر پشت فرمون آروم خندید.

🐾 • Catnip •🐾Where stories live. Discover now