🐾 •قسمت بیست و یکم •🐾

7.1K 2.4K 1.4K
                                    

( اگه پارت قبلی رو چک نکردید یا متوجه‌اش نشدید برید چک کنید. یه سری میم بامزه از داستانه که خواننده‌ها فرستادن ^^ )

∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽

شب قبل وقتی چانیول بوسیدش و با هم اون قرار مسخره رو گذاشتن و بعد از توی کمد اداره کوچیک بکهیون یه دست تشک و بالش بیرون آوردن، بکهیون با خودش تصور کرده بود که قراره مثل فیلم‌ها وقتی صبح بیدار میشه تو یه پوزیشن به شدت نامناسب و سکسی با چانیول باشه. در واقع کل شب براش برنامه ریخته بود و وقتی چانیول خوابش برده بود اون فاصله وسطشون رو یواشکی با حالتی که انگار خودش هم خوابه، پر کرده بود و تقریبا به بدن پسر بزرگتر چسبیده بود و دعا کرده بود عطرش و کائنات یه همکاری صمیمانه داشته باشن و چانیول تو خواب بغلش کنه. ولی خب این زندگی واقعی بود و فیلم نبود و اگرچه که تازگی‌ها انقدر اتفاقات عجیب افتاده بود که بکهیون داشت به همه چی شک می‌کرد ولی ظاهرا این یکی ممکن نبود. وقتی بیدار شد داشت از سرما رسما سگ‌لرزه میزد چون چانیول تنها پتوی موجود رو برای خودش کرده بود و انقدر هیکلش گنده بود که برای بکهیون بیچاره جایی اون زیر نمونه. بالشش از زیر سرش در رفته بود و چون سطح زمینی که روش گذاشته بودنش زیادی سرد بود، الان لپ بکهیون به کف اداره‌اشون چسبیده بود. این درحالی بود که چانیول حسابی ازش فاصله داشت و پشت بهش در آرامش زیر پتوی کلفتش خواب بود. و خب بکهیون زیاد تعجب نکرد چون با اون عطر، بودجه خوش‌شانسی احتمالا تا نود سالگیش رو خرج کرده بود.

بدنش رو بالا کشید و با خستگی خالص پلک‌هاش رو ماساژ داد و یه کش و قوس هم به عضلات گرفته‌اش داد. ظاهرا دماغ چانیول تو خواب کیپ میشد که نیومده بود سمتش. شاید هم عطرش پریده بود. چند لحظه به پس‌کله پسر بزرگتر خیره شد و بعد چهار دست و پا و خیلی سریع رفت سمت میزش و همینطور که از بالاش چند لحظه یه بار گربه خوابیده رو دید میزد، کشوش رو باز کرد و خیلی ساکت یه کم دیگه از عطرش به گردنش زد و بعد با همون حالت قبلی برگشت سرجاش. بالشش رو صاف کرد و بعد دراز کشید و آروم با یه حرکت چابکانه خودش رو به بدن چانیول نزدیک کرد و یه کم از پتو رو سمت خودش کشید و بعد خیلی سریع چشم‌هاش رو بست و تظاهر کرد زیبای خفته‌اس البته از نوع پرنس‌اش.

ولی مجددا از شانس بدش چانیول خوابش عمیق بود و حتی تا ده دقیقه بعد هم بیدار نشد. بکهیون که دیگه خواب از سرش پریده بود و تا به خواسته خوابیدن تو بغل کراشش نمی‌رسید قرار نبود آروم بگیره، تصمیم گرفت یه کم خشن‌تر برخورد کنه و بعد از کلی فکر و تردید یه نیشگون ضعیف از کمر چانیول گرفت و تا حدی فشارش داد که پسر بزرگتر تو خواب تکون خورد و یه ناله کرد و بعد سریع دستش رو عقب کشید و طوری خودش رو به خواب زد که انگار اصلا مرده.

چانیول بعد از چند لحظه تو جاش غلت زد و بکهیون که برای لو نرفتن لرزیدن پلک‌هاش سرش رو تقریبا به کمر پسر بزرگتر چسبونده بود با غلت زدنش با استرس آب دهنش رو قورت داد و یه تکون کوچیک خورد که مثلا یه کم بدخواب شده. نمی‌دونست گربه کنارش داره چیکار می‌کنه ولی امیدوار بود بهش زل نزده باشه چون حس می‌کرد کاملا مشخصه خواب نیست.

🐾 • Catnip •🐾Où les histoires vivent. Découvrez maintenant