وقتی وارد یکی از اتاقها شدن و چانیول پشت سرشون در رو بست؛ بکهیون واقعا منتظر بود که گربه مومشکی یه حرف جدی برای زدن بهش داشته باشه. ولی چانیول اصلا شبیه کسی به نظر نمیرسید که قراره حرفهای جدی بزنه. گربه جلوش با خونسردی تو اتاق چرخید و بیهدف یه کم کتابهای روی میز رو چک کرد و بکهیون که کل اون مدت سرجاش عین بچههای خوب وایساده بود و حتی وول زدن دم خیالیش رو هم تو سرش داشت تصور میکرد، ساکت نگاهش کرد. چانیول بالاخره دست از بررسی عمیقانه کتاب تو دستش برداشت و ولش کرد روی میز و اومد سمتش. چشمهای روشن پاپی وسط اتاق با اشتیاق روی پسر جلوش چرخیدن. چانیول رسید چند قدمیاش و بعد یهو بیحرکت شد و باعث شد بکهیون با گیجی دوباره براندازش کنه.
-چیزی شده؟
آروم سوال کرد و چانیول خیره بهش یکی دوبار خیلی واضح دهنش رو باز و بسته کرد ولی چیزی نگفت.
-چانیول؟
بکهیون که حالا دیگه عمیقا هنگ کرده بود، ضعیف اسم پسر جلوش رو صدا کرد و گربه مشکیپوش بالاخره موفق شد به حرف بیاد.
-خب چی داشتی میگفتی؟
بکهیون پوکر پلک زد.
-من چیزی نمیگفتم. تو گفتی باهام کار داری آوردیم اینجا.
با تعجب گفت و پسربلندتر دوباره فقط خیره بهش پلک زد و بعد یه نفس عمیق کشید.
-آها...آره.
چانیول سریع گفت و یه قدم عقب رفت.
-نمیدونستم داری با یکی آشنا میشی.
بکهیون با شنیدن این جملات دوباره ابروهاش رو بالا داد.
-دارم با کسی آشنا میشم؟ چرا نمیفهمم چی میگی؟
پوکر سوال کرد و چانیول با حالتی که به وضوح کلافه بود دستش رو لای موهای پرپشت مشکیش کشید.
-آره. همین پسره تکیون. ظاهرا ییشینگ آوردتش حرف بزنید یا چیزی. اگه بهم گفته بودی با کسی قول و قرار داری، مسلما چیزی بینمون شکل نمیگرفت.
بکهیون یه کوچولو با باز کردن دهنش و گفتن جمله "من غلط بکنم بخوام با کسی آشنا شم." فاصله داشت که خوشبختانه بکهیون کوچولوی روی شونه چپش جفت پا رفت توی لپش و متوقفش کرد. اون الان باید به این موقعیت چنگ میزد. چانیول به حضور تکیون واکنش نشون داده بود و این به نفعش بود، نه ضررش. توی همه مانهواهایی که خونده بود و تکتک رمانهای مورد علاقهاش، همیشه پیدا شدن یه رقیب یا یه عامل حسودی به نفع طرف تموم میشد. پس باید الان سعی میکرد باهوش باشه، نه پخمهبازی دربیاره.
-آخه هنوز چیزی جدی نشده.
بعد از اینکه موفق شد تو چند ثانیه کوتاه افکار بیشرفانهاش رو جمع و جور کنه، با لحن بیخیالی گفت و باعث شد ابروهای چانیول بالا برن.
YOU ARE READING
🐾 • Catnip •🐾
Fanfiction🏺✨ بکهیون یه هایبرد پاپیه که درست از وقتی که به بلوغ هایبردی رسید و فهمید وقتی زیادی هیجانزده میشه دم و گوشاش بی اجازه میان بیرون چشمهاش روی گربه همسایه زوم شده بود. درست شنیدید گربه همسایه! ولی خب اقا گربه ما پارک چانیول حوصله پاپیها رو اصلا ن...