دفعه آخری که بکهیون افتخار دیدن دوستهای چانیول رو پیدا کرده بود فقط بیون بکهیون بود. هنوز دوست پسر اون گربه مومشکی نشده بود. چانیول اون شب یه جورایی عمیقا دلش رو شکونده بود و توی راهروی کلاب ولش کرده بود رفته بود. بکهیون اون موقع انقدر پر از غم شده بود که نتونسته بود کلا به مهمونی و آدمهای توش فکر کنه و تقریبا فراموش کرده بود افراد دور چانیول چه مدل آدمهایی هستن. ولی اینبار همه چی فرق میکرد. بکهیون نیاز نبود مدام برای گرفتن یه نگاه به چانیول زل بزنه و معذب باشه. میزی که پشت سرش بود و بکهیون به پایهاش تکیه داده بود، قبل از رسیدن آشناهای چانیول، جایی بود که روش اون دوتا همدیگه رو کلی بوسیده بودن. خوراکیهای تو ظرفها رو دو نفری مرتب کرده بودن و حتی یهکم اطراف رو جارو زده بودن تا اثری از گرد و خاک باقی نمونه. تو اون لحظات بکهیون بیشتر از همیشه حس کرده بود تو رابطه هستن. البته که بعد دوستهای چانیول رسیده بودن و بکهیون چون نمیدونست اونها راجعبه رابطهاشون چیزی میدونن یا نه، سعی کرده بود سوتی نده. تو جمع الانشون فقط جیایون و ییشینگ بودن که میدونستن اون دوتا بالاخره رفتن تو رابطه. البته که بکهیون علاقهای نداشت درباره رابطه خودش با اون دوتا حرفی بزنه و ترجیح میداد یکیشون براش توضیح بده بین خودشون چه خبره؛ ولی الان وقتش نبود.
مسئله دیگهای که مهمونی رو یهکم برای بکهیون رو اعصاب کرده بود این واقعیت بود که چانگمین، همون گربه بدبختی که دفعه قبلی تو کلاب با حس کردن عطر بکهیون از خودش خارج شده بود، هم اونجا بود و ظاهرا دیدن بکهیون داشت باعث میشد دوباره از خودش خارج بشه.
از وقتی رسیده بود همش زلزل نگاهش میکرد و رنگ عوض میکرد و بکهیون این وسط داشت از خنده متلاشی میشد چون چانگمین یه گربه نارنجی بود و پاپی جوون مدام یاد گربه خودش میوفتاد و همش حس میکرد میمی بهش زل زده.
چانیول انقدر غرق مهمونی شده بود که اصلا متوجه این واقعیت که سال پایینیاش داره چشم دوست پسرش رو درمیاره نبود و بکهیون هم بابت این قضیه خوشحال بود چون نمیخواست وضعیت معذبکننده بشه.
همشون نوشیده بودن. مرغ سوخاری خورده بودن و نیمه مست کف زمین نشسته بودن و حالا داشتن چرت میگفتن. در واقع بکهیون بیشتر وقت ساکت بود و بقیه مجلس رو تو دست داشتن. جیایون و ییشینگ به لطف اون فرمول خاصی که تو خودشون داشتن خیلی راحت قاطی جمع شده بودن و یه طوری داشتن رفتار میکردن انگار سالهاست با دوستهای چانیول در ارتباطن و خب بکهیون یه طورایی داشت به این مسئله حسودی میکرد؛ ولی قرار هم نبود تلاشی برای جا دادن خودش تو مکالمات کنه.
بطری آبجوش رو به لبش نزدیک کرد و یهکم دیگه ازش نوشید و تو همون لحظه با نشستن یکی کنارش چرخید و با دیدن چانگمین ابروهاش بالا رفتن. لعنت باز داشت خندهاش میگرفت.
YOU ARE READING
🐾 • Catnip •🐾
Fanfiction🏺✨ بکهیون یه هایبرد پاپیه که درست از وقتی که به بلوغ هایبردی رسید و فهمید وقتی زیادی هیجانزده میشه دم و گوشاش بی اجازه میان بیرون چشمهاش روی گربه همسایه زوم شده بود. درست شنیدید گربه همسایه! ولی خب اقا گربه ما پارک چانیول حوصله پاپیها رو اصلا ن...