وقتی ماشین چانیول جلوی ساختمونی که محل کار خود بکهیون بود متوقف شد، پاپی جوون فقط تونست چشمهاش رو بچرخونه و به دوست پسرش با ابروهای بالارفته خیره بشه.
-قرار بود بیایم اینجا و انقدر جناییاش کردی؟
چانیول در جوابش یه تکخند زد و دستش رو جلو آورد و لاله گوشش رو یهکم کشید و نوازش کرد.
-من جناییاش کردم؟ گفتم فقط میریم یه جایی که تنها باشیم.
بکهیون لبهاش رو یهکم جلو داد و خم شد تا کولهاش رو از روی صندلی عقب برداره.
-ولی من فکر کردم داریم میریم هتلی یا چیزی...نه اینکه بیایم سر کارم!
چانیول در واکنش بهش بازم خندید.
-دوست داری تو هتل به فاک بری یا چیزی؟ فانتزیته؟ اگه آره میتونیم بریم اونجا!
بکهیون با چشمهای درشت شده گربه بیشرف پشت فرمون رو چند لحظه مات نگاه کرد و بعد با تمام قدرتش یه مشت محکم به بازوش زد.
-فقط خفه شو!
با داد گفت و سریع از ماشین پیاده شد و صدای خنده چانیول بعد از این کارش به شدت بالا رفت. بیتوجه به پسر تو ماشین کولهاش رو انداخت روی دوشش و راه افتاد سمت ساختمون و چانیول بعد از چند لحظه دنبالش دوید و وقتی بهش رسید درجا بازوش رو دور بدن بکهیون حلقه کرد و توجهی هم به وولزدنهاش نکرد.
-چیز بدی گفتم که قهر کردی؟
بکهیون دوباره تکونی به خودش داد و سعی کرد بازوی پسر بزرگتر رو از دور بدنش باز کنه.
-ما تو رابطهایم. باید فانتزیهات رو بدونم یا نه پاپی؟
بکهیون همینطور که کلافه از پلهها بالا میرفت از گوشه چشم به دوست پسرش نگاه کرد.
-فانتزی الانم زدن تو تخماته!
با لبخند پرحرصی گفت و چانیول رو یهکم هول داد عقب و از پلهها تقریبا بالا دوید. ولی خب با وجود اینکه داشت حرص میخورد ولی همین که بالاخره وقت چانیول، حتی برای یه امشب، قراره کاملا مخصوص به خودش باشه خوشحال بود. وقتی وارد واحد آپارتمانیای که محل کار بکهیون بود شدن، چانیول بدون مکث از پشت بغلش کرد و محکم نگهش داشت و باعث شد پاپی چشمعسلی با گیجی سرجاش بیحرکت بشه.
چانیول سرش رو آروم توی گردنش فرو برد و چندبار با ملایمت پوست اون ناحیه رو بوسید.
-باید دوباره هایات کنم که هی بخوای بیای بغلم؟
چانیول زیر گوشش گفت و بکهیون فقط معذب لبش رو گزید. هنوزم با یادآوری گندی که اون روز زده بود صورتش و گوشهاش داغ میشدن.
-قول داده بودی هی یادم نندازی...
مظلوم گفت و چانیول تو گردنش خندید.
ESTÁS LEYENDO
🐾 • Catnip •🐾
Fanfic🏺✨ بکهیون یه هایبرد پاپیه که درست از وقتی که به بلوغ هایبردی رسید و فهمید وقتی زیادی هیجانزده میشه دم و گوشاش بی اجازه میان بیرون چشمهاش روی گربه همسایه زوم شده بود. درست شنیدید گربه همسایه! ولی خب اقا گربه ما پارک چانیول حوصله پاپیها رو اصلا ن...