چویا*
نگاه دیگه ای به شین کردم که کلافه نگاهشو ازم گرفت و دوباره مشغول شد
با دازای از اتاق بیرون رفتیم تا بتونه کارشو بکنه_اگه اون دیونه بخواد کاری بکنه تورو اول از اون میکشم
بهم لبخند زد و چیزی نگفت
حالا چی؟
الان ایومی رو پیدا کردم فقط مونده پیدا کردن اون حرومزاده ای که این بلا رو سرم اورد و همه چیزمو ازم گرفت
بعد وقتی دوباره بتونم درست از موهبتم استفاده کنم امکانش هست که دوباره به مافیا برگردم؟
اصلا باید برگردم؟
بالاخره که تا ابد نمیتونم خونه ی دازای زندگی کنم
نگاهی به دازای انداختم
اونم انگار مثل من توی فکر بود
باید رفتارمو باهاش بهتر کنم؟
درسته اون از اعتمادم سو استفاده کرد اما اگه اون نبود شاید همون موقعی که گیر افتاده بودم کار تموم شده بود
و همینطور ممکن بود دیگه نتونم ایومی رو ببینم
متوجه اینکه مدت طولانیه که دارم بهش نگاه میکنم شد و با تعجب نگام کرد
اخم کردم و عصبی نگامو ازش گرفتم
مهربون بودن با کسی که میخواست بهم تجاوز کنه؟ احمقانس
البته که باید بگم اون بهم تجاوز کرده فقط وقت اینو پیدا نکرده که کارشو تموم کنهبه هر حال یادم نرفته که وقتی همه مشکلاتم حل شد بکشمش
اما نمیتونم جلوی ایومی باهاش بد رفتار کنم
معلومه که مشکوک شده و حدس زده که یه چیزی درست نیست
نمیخوام اون چیزی بفهمه حداقل الان نه
دستمو مشت کردم
ازش متنفرم اگه بهش نیازی نداشتم همین الان با دستای خودم میکشتمش_دازای
*بله؟
_مم..ممنونم
لعنت بهش
شوکه بهم خیره بود
عصبی به طرفش برگشتم_ازت فقط به خاطر پیدا کردن ایومی و کمک بهش دارم تشکر همین
خواست چیزی بگه که یهو صدای دادی اومد
اون صدای ایومی بود
با حرص به دازای نگاه کردم که کلافه اهی کشید و غرید*شین عوضی
(شین ککبلاک وای جر)
شین*
بعد از تموم شدن کارم خسته از جام بلند شدم
سوزش چشمام و سردرد لعنتیم دیگه داشت روی مخم میرفت
به اون احمق نگاهی کردم
چطور باید تورو از اون کوتوله دور کنم هوم؟
با کدوم حوصله اصلا باید نقشه بریزم
اگه میکشتمت بهتر بود
اشتباه کردم که وقتی زنده پیدات کردم به دازای خبر دادم و کارتو تموم نکردم
اگه همونجا از شرت خلاص میشدم دیگه لازم نبود این همه توی دردسر بیوفتم" من عکس اون رو دیدم و واقعا حیفه که بمیره پس تصمیم گرفتم بعد از تموم شدن کارت بعنوان یه پاداش بهت هدیه بدمش"
اه این صدای لعنتی.....
صبر کن چرا دارم.....به این فکر میکنم که اونو زودتر بگیرم؟
البته زیادم بد نیست
روی تخت کنارش نشستم و روش خم شدم
اعتراف میکنم اون جذابه
دستمو روی گونش گذاشتم
برای یه مافیایی بودن خیلی ظریف نیست؟
تکون ارومی خورد و فهمیدم که داره به هوش میاد اما ازش دور نشدم و کمی بیشتر خودمو بهش نزدیک کردم
چشماش اروم باز شدن
اول گیج بهم نگاه میکرد اما بعد با دیدنم که فاصله کمی باهاش داشتم چشماش خیلی زود باز و گرد شدن
KAMU SEDANG MEMBACA
Be my doll
Romansa*درحال ویرایش* توی اوج نا امیدی وقتی دیگه هیچ دوستی نداره هیچ خانواده ای که حمایتش کنه هیچ قدرتی که از خودش در برابر دیگران دفاع کنه یهو اون پیداش میشه همکار قدیمیش و اون نجاتش میده اما اون هم برای کمک بهش ازش چیزی میخواد "باید عروسک من باشی" خوب ح...