میخواهی رازی را بدانی؟
رازی درباره کودکی جنو؟او دوست داشت هر شب بیدار بماند و به آسمان نگاه کند.
او عاشق نگاه کردن به ستارهها،
و خیال پردازی کردن بود.اما یک روز دیگر نتوانست این کار را انجام دهد.
و عشقش را به آسمان شب فراموش کرد.
--- قسمت نهم ---
جنو با متانت بانداژو دور دست پسر بست. "باید مراقب باشی."
پسر به جنو نگاه کرد. جوابی نداد."دنبالمون کردی؟"
سکوت.
جنو آه کشید. "نمیتونی جواب بدی؟"
پسر چینی به بینیش داد. "توام جواب منو ندادی."
جنو نگاهشو گرفت. حق با پسر بود.
"میتونی حداقل اسمتو بهم بگی؟"
"جمین. اسمم جمینه."
"خب، خوشوقتم جمین. من جنوعم."
▪---------------▪
جمین زیر پتو از این دنده به اون دنده میشد. نمیتونست بخوابه. جنو روی تخت طبقه بالاش دراز کشیده بود و خیلی وقت بود به خواب رفته بود. جنو و جمین اونقدر با هم صحبت کرده بودن که هوا تاریک شده بود، در واقع جنو اونقدر صحبت کرده بود که هوا تاریک شده بود. جمین حرف نزده بود، اینجا نبود که دوست پیدا کنه.
اون اینجا بود که فایلهایی که دنبالش بودو پیدا کنه و بزنه به چاک. نه چیز دیگهای. همین الانشم خطرناک بود که اینجا باشه اما خوشبختانه هیچکس نشناخته بودش، هنوز.
برف چند روزی میشد که میبارید. تیونگ دیروز اومده بود و بهشون چند دست لباس داده بود تا مجبور نباشن همون لباسهاشونو برای یه هفته بپوشن. همینطور بهشون گفته بود باید تا موقعی که برف بند میاد اینجا بمونن.
جنو صدای تقهای به در ورودیو شنید. رنجون برای باز کردن در رفت و با تیونگی که گونههاش گل انداخته بودن برگشت. به پنج پسری که داخل اتاق بودن لبخند زد. مخصوصا جیسونگ و چنلو که خیلی کیوت کنار هم خوابیده بودن.
"جنو، مارک. باهام بیاین." تیونگ همونطور که روی پاشنه پاش برمیگشت و از در خارج میشد، با لحن دستوری گفت. جنو و مارک ساکت شدن و مرد مو قرمزو دنبال کردن.وقتی به در ورودی رسیدن، مارک پرسید: "کجا داریم میریم؟" و ادامه داد: "برف نمیاد؟"
"داریم میریم به مقر فرماندهیمون. خیلی چیزا هست که شما دو نفر باید بدونید. و بله، هنوز داره برف میاد که به همین خاطر من اینو آوردم." تیونگ چتریو بیرون کشید. "دنبالم بیاین." گفت و درو باز کرد.
YOU ARE READING
Snowflake | nomin
Fanfiction"اگر به برف دست بزنی، میمیری." تصور کنید کل بچگیتون رو جای ناشناسی زندانی شده باشین، از اونجا فرار کنین و بفهمین دنیا آروم آروم در حال مردنه. نصف جمعیت جهان مردهن و فقط یه راه وجود داره تا بقیهشون رو نجات بدین. شما به یه ماموریت فرستاده میشین تا...