Rise

51 13 20
                                    

--- قسمت بیستم ---

چیزی روی جنو تکون خورد و پسر مومشکی با احساس کردن حرکتش چشم‌هاشو باز کرد. با دید تارش اطرافشو ورانداز کرد و متوجه شد یه پتوی خز آبی روشه، درست همونطور که دیشب هم بود.

چیزی دوباره روی کمرش تکون خورد. جنو آروم برگشت و وقتی صورت جمینو دقیقا رو‌به‌روی صورتش دید نزدیک بود فریاد بکشه. فاصله‌ای بینشون نبود، بینی‌هاشون به هم برخورد می‌کرد و باعث می‌شد موجی از الکتریسیته خفیف توی بدن پسر بزرگتر به جریان بیوفته.

جنو نفسشو حبس کرد و کمی فاصله گرفت.

صبح شده بود. نور ملایمی از ورودی خونه درختی راهشو به داخل پیدا کرده بود و روی صورت پسر روبه‌روش جا خشک کرده بود. جنو مات و مبهوت چیزی که می‌دید شد. اون باریکه نور صورت جمینو روشن‌تر کرده بود. جنو به لب‌های سرخ و زیباش نگاه کرد که چجوری با هر بازدم از هم فاصله پیدا می‌کنن؛ به صورتش نگاه کرد که چجوری به خاطر برخورد با زمین مچاله شده بود. موهای قهوه‌ای و موج‌دارش پیشونیشو پوشونده و به یه سمت کج شده بودن.

واقعا صحنه دلنشینی بود.

بدون اینکه فکر کنه به جمین نزدیک شد؛ به قدری نزدیک که نفس‌های پسر کوچیکترو روی گونه‌ش احساس می‌کرد. دستش سمت گونه نرم پسر حرکت کرد، نوازشش کرد و بعد ناپدید شد.

جنو ایستاد و کش و غوسی به بالاتنه‌ش داد. خمیازه طولانی‌ای کشید و از خونه درختی پایین رفت. برف پنج ساعت دیگه شروع به باریدن می‌کرد و جنو حداقل می‌خواست تا قبل از بیدار شدن جمین، پیاده‌رویه کوتاهی داشته باشه. وقتی برگشت برای روزی که شروع کرده بود پرانرژی و آماده بود.

وقتی به خونه درختی برگشت جمین بیدار شده بود. دستشو آروم روی دفترچه یاسی حرکت می‌داد و با مداد شکسته‌ش چیزی می‌نوشت. چیزی که جنو نمی‌تونست بخونه.

"یه روز برام می‌خونیش؟" جنو وقتی جمین بالاخره سرشو بالا آورد و متوجه حضورش شد، گفت.

جمین کتابشو کنار گذاشت و شونه‌هاشو بالا انداخت: "شاید، کی می‌دونه؟" این آخرین چیزی بود که جمین گفت، بعدش پسر بزرگترو هل داد و درحالی که کوله پشتیشو برمی‌داشت از خونه درختی پایین پرید. با تمام سرعتش دوید و از جنویی که پشت سرش تلو تلو می‌خورد تا بهش برسه، دور شد.

"اگه منو بگیری همه چیزو برات می‌خونم!"

▪--------------▪

"گرفتمت!" جنو خندید. شونه‌های جمینو گرفت و محکم بغلش کرد تا نتونه فرار کنه.


"خیلی دیره! دیگه رسیدیم پناهگاه." جمین گفت و به پناهگاه اشاره کرد.

Snowflake | nominWhere stories live. Discover now