Lost

58 20 15
                                    

سلام~

قبل از شروع پارت جدید می‌خوام یه موضوعی رو خاطرنشان کنم؛ ترجمه کردن کار یه نویسنده دیگه از نوشتن کاری که برای خودتونه سخت‌تره، انرژی زیادی طلب می‌کنه و این انرژی تماما به حمایت‌های شما خواننده‌های عزیز بستگی داره. پس شما هم لطفا اگر می‌خونید ووت و کامنت بذارید.

وقتی از هر هجده نفر فقط نه نفر ووت میدن پس لابد نه نفر دیگه دوست نداشتن، درسته؟ اینجوری من نمی‌تونم بفهمم مخاطبم چی دوست داره! اگر دوست داشتین بگین و حتی اگر نداشتین هم ایرادشو بگین؛ هر جاییش که فکر می‌کنین نیاز به تغییر داره در میون بذارید، اما ساکت نباشین.

درک می‌کنم که ممکنه بعضی‌هاتون درگیر دانشگاه/مدرسه باشین اما وقتی زمان ارزشمندتونو می‌ذارید یه جوری هم با من حقیر ارتباط برقرار بکنین که بدونم وقتی که گذاشتم بدون نتیجه نمونده.

▪--------------▪

تمام زندگی‌اش در دنیای کوچک خودش گم شده بود.

گیر افتاده و ترسیده.

اما امروز،

امروز در یک آغوش گرم گم شده بود.


--- قسمت دهم ---

"رنجون باور کن می‌زنم اون صورتتو صاف می‌کنم!" مارک عصبانی بود. "چجوری اجازه دادی همچین اتفاقی بیوفته؟!"

رنجون پشت جنو پناه گرفت: "ببخشید!"

مارک با عصبانیت سمت دونگهیوک خندونی که وسط هال ایستاده بود حرکت کرد. "چرا داری می‌خندی؟! نگاه کن چه بلایی سر موهات آوردن!" مارک با ناراحتی به موهای قرمز دونگهیوک نگاه کرد.

"خفه شو مارک. من رنگ مو رو انتخاب کردم، اگر دوستش نداری پس بهم نگاه نکن."

لب و لوچه مارک آویزون شد: "اما من دوست دارم نگاهت کنم."

جنو با تاسف سرشو تکون داد و از اونجا رفت. رنجون هم دنبالش کرد. از لحظات عاشقانه مارک و دونگهیوک خسته شده بود. چرا فقط اعتراف نمی‌کردن که همو دوست دارن؟ اما بیخیال! مهم نبود! آخرین چیزی که جنو می‌خواست این بود که اون دو نفر جلوش همو ببوسن.

جنو به موهای رنجون نگاه کرد: "بهت میاد." گفت و موهای قهوه‌ای روشن رنجونو بهم ریخت. "کی رنگشون کرده؟"

"ما کردیم!" پسر‌های مو بلوند با خنده غرورآمیزی سمتشون اومدن. "ما حرف نداریم، مگه نه جیسونگ؟"

"آره."

جنو خندید. اون دو نفر جدا یه چیزی بودن.

Snowflake | nominTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang