century

57 14 11
                                    




--- قسمت سیزدهم ---

ستاره‌های آسمون اشکال مختلفیو ساخته بودن و واقعیت تخیلی‌ایو به وجود آورده بودن که هفت پسر نوجوون فقط می‌تونستن توی رویاهاشون شاهدش باشن. هفت پسری که هیچ چیز درباره دنیا نمی‌دونستن؛ هفت پسری که کودکیشون ازشون دزدیده شده بود. مجبور بودن توی دنیای وحشی و آشفته بیرون زندگی کنن، بدون هیچ خونه‌ای، اما در درون هنوز چند تا پسر بچه هفت هشت ساله بودن.

دونگهیوک اولین کسی بود که سکوت بینشونو شکست: "تو اونقدرام که فکر می‌کردم بد نیستی، جمین." گفت و به پسر موقهوه‌ای‌ای که چند ساعت پیش بهشون ملحق شده بود نگاه کرد.

"نه بابا!"

"خفه شو جنو."

جمین خندید: "شماهام اونقدری که من فکر می‌کردم بد نیستین، تو واقعا خیلی باحالی. مثل این می‌مونه که چند ساله با هم دوستیم."

هر هفت نفر لبخند زدن. جمین درست می‌گفت. اون چهار نفر تازه جمین، چنلو و جیسونگو دیده بودن اما همین الانشم رابطه قوی‌ای بینشون بود. درست مثل اینکه مقدر شده باشه همدیگه رو ببینن و احساساتشونو با هم به اشتراک بذارن.

"عوی اسم انگلیسی و خوک عضله¹ ماموریت دقیقا درباره چیه؟" جیسونگ مارک و جنو رو خطاب قرار داد.

جنو تنبل‌تر از اونی بود که بخواد جواب بده، پس فقط صورتشو توی هم برد. مارک چیزی که تیونگ و نامجون گفته بودنو توضیح داد: "ما باید پسریو پیدا کنیم که احتمالا توی قلعه بوسانه."

چنلو با لحن جدی‌ای ‌پرسید: "کدوم پسر؟"

"پسری که پادزهرو داره."

جیسونگ و چنلو به هم نگاه کردن، کاری که اکثر مواقع درحال انجام دادنش بودن. "از کجا می‌دونن توی قلعه بوسانه؟" رنجون که روی یه سنگ بزرگ خاکستری نشسته بود، پرسید.

"تیونگ گفت هرجایی که ممکن بوده باشه رو گشتن به جز قلعه بوسان. اونجا تنها جاییه که می‌تونه باشه، مگر اینکه یه مسافر باشه ... هیچ‌جا مستقر نشه."

جنو پوزخند زد. "اینو ببین." گفت و دستگاه کوچیکی که تیونگ بهشون داده بودو بیرون کشید.

گرسنگی: ۶۴٪

تشنگی: ۷۷٪

فشار خون: نرمال

مود: مضطرب

همگی دور هم جمع شدن و با شگفتی به دستگاه نگاه کردن. جیسونگ ضربه آرومی به شونه چنلو زد: "ببین له‌له! رویای استاکر بودنمون کامل شد!"

Snowflake | nominWhere stories live. Discover now