با حس هوای سرد که مستقیما با بدنش برخورد میکرد اخم کردو و چشماش رو باز کرد.
سه ثانیه بود که چشمام رو باز کرده بود که تمام اتفاقات دیروز از اول صبح تا آخرشب رو یادش اومد.🍭💕🦄🌸🍯🍡
(فلش بک:روز قبل)پالتوش رو پوشید و بعد از برداشتن کیسه پلاستیکی بزرگ از کتابخونه خارج شد و راه سوپرمارکت رو در پیش گرفت.
تو راه داشت به دلیل اومدنش به این روستا فک میکرد.
چانیول تو زمستون ها همیشه بدنش ضعیف میشد و آماده یه تلنگر بود تا سریع سرما بخوره واسه همین از زمستون متنفر بودبرای همین تمام زمستون رو از دانشگاه مرخصی میگرفت و میومد به این روستا خلوت و کوچیک تا نهایت لذت رو ببره
البته که مرخصی گرفتن اونم برای 3 ماه سخت بود اما اگه پدر دوست صمیمیت رئیس دانشگاه باشه همه چی راحت تر میشه!به هرحال چه اجازه میدادن یا نه اون به این روستا میومدبه سوپرمارکت رسید و بعد از وارد شدنش صدای همیشه شاد تائو تو گوشش پیچید
×سلام چانیول چطوری؟!
لبخندی به تائو زد و همونطور که داشت به سمت قفسه ها میرفت جوابش رو داد
+خوبم البته تا زمانی که تو کلبه ام باشم و هیچ سرمایی نباشه
بعد از حرفش چرخی به چشماش داد و خامه و شیر رو که از یخچال برداشته بود گذاشت تو کیسه اش.
تائو از پشت پیشخون بیرون اومد و به کمک چانیول برای پیدا کردن وسایل مورد نیازش رفت.×هی پسر سخت نگیر سرما همچینم بد نیس
چانیول همونطور که به سمت قفسه های ادویهجات خم شده بود و با لبای جمع شده و چشمای ریز شده دنبال چیزی میگشت و جواب تائو رو با بدخلقی داد
+معلومه که برای تو که آلفایی بد نیست...اَه این بکینگ پودر کجاست؟
تائو سرش رو به چپ و راست تکون داد و بعد از نوچ نوچ کردنی سمت چانیول خم شد و درست مقابل چشم چانیول بکینگ پودر رو برداشت
×امگایی که از سرما متنفری،بکینگ پودر درست جلوی چشمت بود.
چانیول چشم غره وحشتناکی به تائو رفت و با حرص ظرفی که بکینگ پودر توش بود رو از دست تائو کشید و به سمت پیشتون حرکت کرد و با بقیه وسایل ها گذاشتش رو میز.
+نمیدونم امروز چه مرگمه حواسم اصلا با خودم نیس
تائو رفت سرجای همیشگیش وایساد و تک تک وسایل هارو از کیسه خارج کرد تا قیمتشون رو چک کنه.
آخرین پاکت پورد کاکائو رو گذاشت تو کیسه و نیم نگاهی به چانیولی که لب پایینیش رو داده بود بیرون و کلافه به نظر میرسید انداخت×شاید به خاطره هیتته که اینجوری کلافه ای
چانیول پول رو گذاشت رو میز و بعد از برداشتن کیسه به سمت در حرکت کرد
YOU ARE READING
𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸
Fanfictionاسم:زمستون هلویی کاپل اصلی:کریسیول کاپل فرعی:تائوxآیو،بکسو،جیوون،سکای ژانر:رمنس،امگاورس،فلاف،اسمات،امپرگ روز آپ:full نویسنده:fairy خلاصه: چانیول امگای کیوت و مهربونیه که یه کتابخونه تو روستا داره که فقط زمستونا بازش میکنه ...