❄🍑پارت پانزدهم:حسودی کردن کریس به عروسک چانیول،فن‌فن!

514 96 113
                                    

کارتون بزرگ پیتزای خالی شده رو تو دستش گرفت،چندتا سیلی آروم به صورتش زد تا لبخندش از بین بره
با صدای بلند در اتاق و باز کرد،اخم غلیظی کرد و با دوییدن از پله های زیاد پایین رفت

بدون توجه به کریس که تو آشپزخونه درحال آب خوردن بود،کارتون بزرگ و داخل ظرفشویی پرت کرد
جلوی کریس که یخچال و اشغال کرده بود وایساد و سعی کرد بدون نگاه کردن به چشماش به طرف دیگه هولش بده

اما کریس تکونی نخورد برای همین پاشو با حرص کوبید زمین و بهش توپید

+بیا اینور میخوام آب بخورم!

کریس لیوان و روی کانتر کنار یخچال گذاشت،لبشو گاز گرفت و سعی کرد لبخندشو به خاطره کیوتی امگاش جمع کنه
نگاهش تک تک اجزای صورت چانیول و آنالیز کرد دستشو بالا آورد

چانیول با بالا اومدن دست کریس ناخودآگاه چشماشو بست
اما بعد از لمس شدن نوک دماغش توسط انگشتش آروم لای چشماشو باز کرد و سوالی بهش خیره شد

_سس مالیده شده بود

سرفه الکی و آرومی کرد شونه های جمع شده اشو باز کرد و نگاه متعجبشو دوباره به عصبانی تغییر داد

+گفتم بیا اینور میخوام آب بخو‌...

حرفش تو گلوش خفه شد،با چشم گردش چشمای بسته کریس و نگاه کرد،داشت با آرامش میبوسیدش

حرکت نرم و آروم لب کریس اونو وارد به بستن چشماش میکرد
با جلو اومدن کریس ناخواسته یه قدم عقب رفت ولی این باعث جدا شدن اتصال لباشون نشد

کریس چند قدم آروم به جلو و چانیول چند قدم کوتاه به عقب برداشت،کمرش به میز غذاخوری بزرگ وسط آشپزخونه خورد ولی اهمیتی بهش نداد

کریس آروم هردوتا دستشو روی پهلو چانیول گذاشت و با بلند کردنش روی میز نشوندش و همین باعث جدا شدن لباشون شد

_ببخشید

چانیول گیج به چشمای نزدیک صورتش نگاه کرد

_بابت حرفایی که بهت گفتم ازت معذرت میخوام...حالا میشه قهر نکنی؟

آروم انگشتای دستشو روی پاهای خودش به حرکت درآورد
سرشو پایین انداخت و زبونشو بالای لبش کشید

+اما...

_من ترسیدم چانیول!

چانیول متعجب سرشو بالا آورد و به چشماش زل زد

_اون لحظه تموم حرفای مامانت و رفتای خودت تو اول رابطمون از جلوی چشمم رد شد و منو ترسوندن که نکنه واقعا بخوای با من تموم کنی...من همچین چیزی و نمیخوام!

+خیلی احمقی که ازین فکرا میکنی

زیرلب با خودش حرف زد و سرشو پایین انداخت

کریس انگشتشو زیر چونه چانیول گذاشت و سرشو بالا آورد،سرشو جلو برد روی پیشونی گرمشو بوسه کوتاهی گذاشت و دوباره جای قلبیش برگشت

𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸Donde viven las historias. Descúbrelo ahora