❄🍑پارت هفدهم:یه قرار کوچیک برای آشنایی با خانواده وو!

397 93 174
                                    

با حرص بیشتری دستمال و روی لکه های خشک شده تخم مرغ کابینت مالید و ثانیه ای از غر زدنش دست نکشید

+یه کاره کوچیک ازش خواستم ببین آشپزخونه قشنگم و به چه روز انداخت...فقط ولش کنی بره یه گوشه با گوشی حرف بزنه،اه این لعنتیا چرا پاک نمیشن؟!!!

دستمال صورتیشو پرت کرد روی کابینت و پشتشو بهش کرد
چشم غره گنده ای به کریس که طبق معمول مشغول حرف زدن با مامانش بود رفت.
دستشو روی پیشونی عرق کرده اش کشید و پاکش کرد

وقتی از استراحت دستش مطمئن شد دوباره دستمال و شست و از اول مشغول پاک کردن کثیفی شد
انقدر غرق غر زدن بود اصلا متوجه اومدن جونگین به آشپزخونه نشد
تا اینکه دستشو روی کمرش گذاشت و اونو به خودش آورد

+اوه چیزی شده جونگین؟

^نه‌...کمک نمیخوای؟

چانیول اخمی کرد و با چشمای آتیشیش به کریس زل زد

+نه مرسی تقریبا تموم شدن!

جونگین سرشو تکون داد،دستشو به کانتر تکیه داد و با حرکت کوتاه روش پرید و نشست

^چانیول این اطراف بار هست؟

دستمال و داخل سینک پرت کرد،دستشو به یقه هودیش رسوند و با تکون دادنش از التهاب بدنش کم کرد

+هست ولی خیلی نزدیک نیس

جونگین کنجکاو خودشو جلو کشید و چشماشو ریز کرد

^اگه بخوام پیاده برم چقدر طول میکشه برسم؟

+تقریبا نیم ساعت!

در یخچال و باز کرد،بسته دوکبوکی فوری و بیرون آورد
بی حوصله پودر و سس مخصوصشه روی خمیرهای دراز ریخت و داخلش و پر آب جوش کرد

فویل روشو دوباره بست و چند دقیقه ای منتظر موند تا آماده بشه
بعد از چند دقیقه چاپستیک های صورتیشو از روی سینک برداشت،فویل روشو کند با چاپستیک چندبار هم زد تا از داغیش کمتر بشه

مثله جونگین روی کانتر نشست،با اشتها یه تیکه خمیر برنجی برداشت و نزدیک دهنش برد،انقدر خوشرنگ و خوشبو بود که هرلحظه گشنگیشو بیشتر میکرد.
با یادآوری جونگین کنارش،بی میل چاستیک و از دهنش فاصله داد
ظرف بزرگ پلاستیکی و نزدیک جونگین گرفت و مظلوم بهش نگاه کرد

+دوکبوکی میخوری؟

جونگین یه نگاه به بخارای خارج شده از ظرف کرد،بی میل به عقب هولش داد و شونه اشو بالا انداخت

𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸Where stories live. Discover now