🍑❄پارت پنجم:آلفایی که فقط پز قوی بودنش رو میده!

510 123 126
                                    

اول برید پارت'معرفی شخصیت" چک کنید بعد این پارت رو بخونید!😁❤

🍭💕🦄🌸🍯🍡

با تیر کشیدن سرش،آروم چشماش رو باز کرد که با سوزش زیادشون روبه رو شد.با دستاش چندباری مالششون داد و وقتی مطمئن شد دیگه چشماش نمیسوزه بازشون کرد.
نشست رو تخت و همزمان با خمیازه بلندش کش و قوس زیادی به بدنش داد تا خستگی خواب زیاد از بدنش در بره.

بعد از مرتب کردن تختش و شستش دست و صورتش خمیازه کشون در اتاقشو باز کرد،خداروشکر پذیرایی تمیز بود و این یعنی کسی بالا نیومده بود.
همینجور که شکمش رو میخاروند از پله ها پایین اومد و با خونه‌ی فوق العاده کثیفی روبه رو شد.

میز و صندلی ای که جونگ از دوستش قرض گرفته پر از لکه های بزرگ و کوچیک و الکل بود و بوی گندش کل خونه رو پر کرده بود،اکثر کتابها از قفسه ها بیرون ریخته شده بود و پخش زمین شده بودن.

با قدم های خسته به سمت میزی که جونگ روش خوابیده بود رفت و سیلی محکمی روی رون پاش زد که باعث پریدنش از خواب شد.
جونگ با ناله تکون خورد و درد تیر کشیدن کمرش رو تحمل کرد.

+جونگ پاشو لنگه ظهره،پاشو یه چیز بخور معده درد میگیری.

جونگ نفس عمیقی کشید و برای جلوگیری از خواب دوباره‌اش سریع روی میز چهار زانو نشست.

چانیول وقتی از بیدار شدن جونگ‌سونگ مطمئن شد به سمت جونگوون که روی صندلی خوابش برده بود با هر خروپف آب دهنش جاری میشد رفت و با تکون دادنش سعی کرد بیدارش کنه

+جونگوون بیدار شو،زودباش پاشو.

جونگوون از لای پلکای نیمه بازش نگاهی به چانیول انداخت و هوفی کشید

÷هیونگ،میخوام بازم بخوابم!

+لازم نکرده پاشو.

بعد از حرفش محکم دستای جونگوون رو کشید بازور سره پا نگهش داشت که خوابش بپره و تقریبا موفق شد‌.

دور تا دور خونه رو نگاهی انداخت تا ببینه تمیز کردن کلش چقدر وقت میبره که با دیدن دو نفری که روی کاناپه خوابیده بودن محاسباتش بهم ریخت و به سمتشون رفت.
با دیدن بکهیون که محکم کیونگسو رو تو بغلش گرفته بود تا از روی کاناپه پایین نیوفته،لبخند گنده‌ای زد و با چشمایی که اکلیل و ستاره ازش بیرون میریخت به اون زوج گوگولی و کیوت نگاه کرد.

از کشوی میز روبه روی کاناپه،پتوی سبک و کوچیکی رو بیرون آورد و روشون کشید و با لبخند ازشون دور شد تا خوابشون رو بهم نریزه.
بکهیون و کیونگ دوتا از بهترین دوستاش و سونبه‌هاش توی دانشکده به حساب میومدن و خیلی هوای همدیگه رو داشتن
و خیلی خوشحال بود که به جای کسی که زیاد نمیشناختش اون دو نفر تو خونه اش خوابشون برده.

𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸Where stories live. Discover now