به محض بستن در اخم غلیظی جایگزین خنده اشون شد
به در تکیه دادن و با همون نگاه عصبانی به پسر کوچولوش زل زدن و دستاشونو تو سینه گره زدن^چرا اینجوری نگام میکنید؟!
سوبین با ترس بانیشو تو دستش فشار داد،هیچوقت باباهاشو انقدر عصبانی و اخمو ندیده بود
همیشه لبخند رو صورت قشنگشون بود و همیشه باهاش مهربون بودن،ولی...الان چه خبر بود؟+سوبین چانیول همه چیز رو بهمون گفت!
_ما از پونز گذاشتن زیر کریس و ریختن نرم کننده مو روی زمین تا سوزوندن پاهاش با قهوه و ریختن یه مشت پودر فلفل تو شربتش خبر داریم!
بکهیون جمله جفت عصبانیشو کامل کرد
چانیول تمام اتفاقات افتاده رو همون روز بهشون خبر داد
البته خودشون اینجوری ازش خواسته بودن که اگه کاره بدی از سوبین سر زد حتما تنبیهه اش کنه ولی اون مهربونی کرد و این کار رو به باباهاش سپردسوبین آب دهنشو قورت داد و یه قدم عقب رفت،خیلی اوضاع ترسناکی بود
دیدن اخم باباسویی مهربونش و ددی بکی خوش خندش مثله هیولای زیر تختی بود که قصد دزدیدن عسل هاش رو داشت
همونقدر بچگانه ولی ترسناک!^من واقعا معذرت میخوام...
+سوبین چرا فکر میکنی معذرت خواهی انقدر کاره بزرگیه که میتونه کار بدتو پنهون کنه؟
کیونگسو با تندی جواب پسرشو داد و بدون اینکه منتظر بمونه دوباره ادامه داد
+اگه کریس اون موقعی که شربت سمی تورو خورد کارش به بیمارستان میکشید میخواستی چیکار کنی؟یا نه چجوری میخواستی از دل شکسته چانیول هیونگت در بیاری؟با معذرت خواهی؟!
سوبین قدم دیگه ای به عقب برداشت و گذاشت با پلک زدنش اشکاش صورتشو بپوشونه
با مشتش سریع پاکشون کرد و زیرلب چیزی برای خودش زمزمه کرد که از گوشای بک و سو دور نموند^چانیول هیونگی بد!
_نه سوبین اتفاقا چانیول هیونگی خیلی خوبه که به خاطره کارات بهت چیزی نگفته و تنبیهه ات نکرده
+اون فقط به خاطره این دعوات نکرد چون واسه اولین بار بود پیشش میموندی و دوست نداشت واست خاطره بدی درست کنی...ولی تو از مهربونی و خودش و جفتش سواستفاده کردی و اینجوری جواب خوبی هاشونو دادی!
اخمای کیونگسو بیشتر بهم گره خوردن و رایحه اش و تلخ تر کردن
اون واقعا از سوبین عصبانی و از کریس و چان شرمنده بود
هیچوقت پسرش رو ندیده بود از روی لجبازی همچین کارایی بکنه همیشه با اینکه سنه کمی داشت ولی درک بالایی داشت و بیشتر از هم سن و سالاش میفهمیدو الان که میدید پسر فهمیده و مهربونش همچین کارای وحشتناکی کرده آدرنالین خونش از عصبانیت بالا میرفت و دلش میخواست جیغ بکشه تا یکم از حرصش خالی بشه
YOU ARE READING
𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸
Fanfictionاسم:زمستون هلویی کاپل اصلی:کریسیول کاپل فرعی:تائوxآیو،بکسو،جیوون،سکای ژانر:رمنس،امگاورس،فلاف،اسمات،امپرگ روز آپ:full نویسنده:fairy خلاصه: چانیول امگای کیوت و مهربونیه که یه کتابخونه تو روستا داره که فقط زمستونا بازش میکنه ...