صدای کشیده شدن چرخ روی سرامیک ترمینال گم شده بود
چانیول با چشمای پف کرده وایساد با راه نیومدنش کریس و متوجه خودش کرد
دستاشو از باز کرد و لب پایینشو داد بیرون+بغلم کن نمیتونم راه برم!
کریس متعجب نگاهی بهش انداخت
_اگه بغلت کنم پس کی چمدون هارو بیاره؟
چانیول کلافه خمیازه ای کشید و چند قدم جلو رفت،دستشو دور بازوی کریس حلقه کرد و سرشو روی شونه اش گذاشت
+پس تکون نخور میخوام بخوابم!
کریس نفسشو به بیرون فوت کرد،بازوهای چانیول رو گرفت و روبه روی خودش قرار داد انقدر خوابالو بود که اگه دستشو ول میکردحتما پخش زمین میشد
دستشو زیربغلش انداخت و با یکم بلند کردنش روی چمدون مشکی خودش نشوندنشچشمای خمارشو از هم فاصله داد،با دیدن خودش روی چمدون آلفاش،شونه هاشو بالا انداخت و با بغل کردن دسته اش چشماشو بست
سوبین همینطور که چشماشو میمالید تا خوابش نبره از آستین کریس گرفت و آروم تکونش داد
^کریس هیونگ میشه منم مثله چانیول هیونگی بزاری روی چمدون تا بخوابم
کریس خنده آرومی سر داد،گیر دوتا بچه ی خوابالو افتاده بود
مثله چانیول دستشو زیربغل سوبین انداخت و آروم روی چمدون خوده سوبین نشوندشوقتی از جاشون مطمئن شد دسته هردوتا چمدون و گرفت و سمت خروجی ترمینال راه افتاد
چند دیقه ای بود که منتظر تاکسی بودن ولی متاسفانه هنوز نرسیده بود و این باعث کلافگی چانیول که از سرما پوست بدنش میسوخت شده بود
+من خیلی سردمه پس چرا این ماشین نمیاد؟
با اخم غر زد و از حرص تند تند پاهاشو به چمدون آلفاش کوبید و اصلا توجهی به خط و خش افتادنش نکرد
کریس سمتش چرخید با دیدن زیپ باز کاپشنش چشماشو تو حدقه چرخوند
خیلی آروم زیپ کاپشن رو بالا کشید و کلاهشو روی موهای فرفریش کشید
دستای گرمشو روی لپ نرم امگاش گذاشت،فشارشون داد و با لبخند غنچه شدن لباشو نگاه کرد_میخوای برات قهوه بخرم بخوری گرم شی؟
چانیول با مظلومیت بینیشو بالا کشید و سرشو تکون داد
کریس برای بار چندمین بار تو اون روز لپشو بین انگشتش فشار داد و قبل از اینکه صدای آخش رو بلند کنه چرخید و سمت کافه اونور خیابون راه افتاددر کافه رو با صدای بلندی باز کرد و واردش شد،نگاهی به میز و صندلی های پر انداخت و پوف کلافه ای کشید
همونجور که حدس زده بود اونجا به خاطره ترمینال روبه روش شلوغ بود و جایی واسه نشستن نبود
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸
Фанфикاسم:زمستون هلویی کاپل اصلی:کریسیول کاپل فرعی:تائوxآیو،بکسو،جیوون،سکای ژانر:رمنس،امگاورس،فلاف،اسمات،امپرگ روز آپ:full نویسنده:fairy خلاصه: چانیول امگای کیوت و مهربونیه که یه کتابخونه تو روستا داره که فقط زمستونا بازش میکنه ...