❄🍑پارت هفتم:قربانی هورمون‌ شلوغ دبیرستانی‌ها!

531 111 191
                                    

با حس بوی غلیظ و شیرین امگاش،گرمای زیادی به پایین تنه اش حجوم برد
اخم غلیظی کرد الان وقت تحریک شدن نبود!
برای جلوگیری از فاجعه ی پیش روش آخرین بوسه رو هم روی لبش کاشت و با بی میلی از امگاش فاصله گرفت

هردوشون به خاطره بوسه چند دقیقه ایشون نفس نفس میزدن
نوک بینی و گونه های چانیول سرخ شده بود،چشماش خمار و اشکی بود و لباش قرمز و خیس!
کریس نگاهش رو بین اجزای صورت چانیول چرخوند و روی نوک بینیش رو بوسید

چانیول با بوسه روی بینیش سریع به خودش اومد!چشمای خمارش گرد شدن،دستشو روی شونه کریس گذاشت و همزمان با عقب رفتن خودش کریس روهم به عقب فرستاد

با چندتا سرفه خودش رو به پشتی کاناپه تکیه داد و کوسن سفید رنگ پشمالویی رو جلوی صورتش گرفت تا قرمز شدن بیشترش رو آلفا نبینه

کریس چندتا نفس عمیق کشید و رایحه امگاش که ضعیف شده بود رو وارد ریه هاش کرد
لب پایینش رو وارد دهنش کرد و تند تند زبونش رو،روش کشید تا هیچ طعم هلو و توت فرنگی روشون باقی نذاره

_ببخشید اگه...اگه اذیت شدی!

آلفا با خجالت گفت و به حماقت خودش لعنت فرستاد،همش باعث میشد امگاش خجالت بکشه
اما چانیول سریع ری اکشن نشون داد و با پرت کردن کوسن تو بغل کریس تمام شیر داخل لیوان رو سر کشید

+اذیت نشدم!

با صدای آروم حقیقت رو گفت و برای جلوگیری از خجالتش تیکه بزرگی از پنکیک سرد شده رو وارد دهنش کرد
کریس دلشوره اش از بین رفت و لبخند احماقانه ای روی لبش نشست و مثله چانیول پنکیکی رو وارد دهنش کرد

🍭💕🦄🌸🍯🍡

باشنیدن صدای زنگ گوشیش،چشماش به سرعت باز شدن،بدون هیچ کلافگی‌ای گوشی رو با ملایمت از روی عسلی کنار تخت برداشت و زنگ کوک شده اش رو قطع کرد
اینهمه آرومی و لبخند از کریسِ تازه بیدار شده بعید بود

ولی امروز هرروز مسخره ی دیگه‌ای نبود...امروز اولین روز قرار رسمیش با امگای مارک شدش بود
با یادآوری چهره امگاش،آهی از روی دلتنگی یهوییش کشید و روی تخت نشست

دو روز پیش بعد از خوردن عصرونه فوق العاده چانیول،تصمیم گرفتن دو روز بعد یعنی امروز اولین قرارشون رو برن،این برای کریس که تاحالا یکبارم سره قرار نرفته بود خوشحال کننده اما پر از استرس بود

لحاف بنفش رنگ رو از روش کنار کشید و با لبخند بی دلیل و ذوق زده پاهاش رو برای از تخت پایین اومدن روی زمین گذاشت
اما به صدم ثانیه نکشید که اول لبخندش به چشمای گرد،بعد به اخم غلیظ تبدیل بشه

به زمین نگاه کرد تا علت خیسی یهویی پاهاش رو بفهمه
گردنش رو خم کرد و به زمین نگاه کرد،کله کف اتاق رو آب گرفته بود جوری که پاهاش تا مچ داخل آب شناور بودن
پادری کوچیک جلوی در اتاق و پاپوش ها روی آب شناور بودن

𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸Donde viven las historias. Descúbrelo ahora