پالتوش رو از تش درآورد همون پاپوش های بنفش رو پاش کرد،خودش رو محکم روی کاناپه سه نفره پرت کرد و به آشپزخونهای که توش بمب افتاده بود نگاه کرد.
صبح انقدر هول هولی و تند تند غذا درست کرد اصلا وقت نکرد آشپزخونه رو تمیز کنه.
انگشتاش رو روی چشماش گذاشت و آروم ماساژشون داد تا از سوزشی که به خاطره سرما بهش وارد شده بود کم بشه.درک نمیکرد چرا انقدر امگایی که مارکش کرده لجبازه،قطعا تمام اتفاقات رو جز به جز یادش بود پس چرا اصرار داشت که ازش سواستفاده شده؟!
صدای ذهنش با ویبره گوشی داخل جیبش نصفه موند،گوشیش رو بیرون آورد و همونطور که دست چپش رو تکیه گاه پیشونیش میکرد تماس مادرش رو جواب داد._سلام مامان
=سلام پسر قشنگم حالت خوبه؟!
کریس به خاطره لحن خوشحال مامانش لبخند بیجونی زد
_بله حالم خوبه،شماها خوبید؟چقدر سر و صدا زیاده کجایید؟!
=ماهم خوبیم،ما؟!اوممم خب اومدیم پاریس...
کریس به پهلو دراز کشید و کوسن بنفش رنگ رو محکم بغل کرد
_واقعا؟!بهتون خوش بگذره
=به ما که خیلی خوش میگذره به تو چی؟!
کریس چشماش رو تو حدقه چرخوند،بله خیلی بهش خوش گذشته بود!
خنده بلند مصنوعی ای کرد و جواب مامانش رو داد._بله خیلی بهم خوش میگذره اونقدر که دلم میخواد تا آخرم عمرم اینجا زندگی کنم
=امیدوارم زندگی خوبی رو بگذرونی اونجا،اگه امگای خوشگل موشگلی دیدی حتما مخش رو ب...
_الو الو مامان؟!مامان صدات نمیاد،وای وای هیچی نمیشنوم خدافظ خدافظ.
سریع گوشی رو قطع کرد و نفسش رو به بیرون فوت کرد،اگه یکم دیگه ادامه میداد قطعا همه چیز رو لو میداد و اونموقع مامانش از ذوق زیاد از پاریس میکوبید میومد اینجا تا براش مراسم ازدواج بگیره
گوشی رو،روی میز گذاشت و به سمت در که باز شده بود برگشت.
_سلام
خاله اش که با ذوق میرقصید و پلاستیک بزرگ دستش رو تکون میداد با شنیدن صدای یهویی از پشتش بالا پرید و دستشو گذاشت رو قلبش!
×یا مسیح،سکته کردم دیوونه!
_ببخشید
کریس با صدای آرومی جواب جیون رو داد که باعث تعجب خاله اش شد،کریس هیچوقت انقدر راحت کوتاه نمیومد و ازش معذرت خواهی نمیکرد مگر اینکه حالش بد باشه...چیزیش شده بود؟
بدون اینکه کفشاش رو از پاهاش در بیاره به سمت کاناپه ای که کریس روش لم داده بود رفت و روی زانوهاش نشست.×چه مرگت شده کریس؟از وقتی اومدی سره جمع 1 ساعت هم ندیدمت همش بیرون بودی الان هم که کلا تو خودتی چت شده؟!
YOU ARE READING
𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸
Fanfictionاسم:زمستون هلویی کاپل اصلی:کریسیول کاپل فرعی:تائوxآیو،بکسو،جیوون،سکای ژانر:رمنس،امگاورس،فلاف،اسمات،امپرگ روز آپ:full نویسنده:fairy خلاصه: چانیول امگای کیوت و مهربونیه که یه کتابخونه تو روستا داره که فقط زمستونا بازش میکنه ...