❄🍑پارت بیست‌و‌یکم:خانوم وو واکنشی مثله جیغ کشیدن داره!

373 96 250
                                    

+سهون مطمئنی؟

_آره دیگه چقدر میپرسی؟

جونگین دوباره با مکث وایساد،دستشو از دست سهون بیرون کشید‌ و آروم مشغول بازی با انگشتاش شد

+ولی مامانت...

_جونگین امروز تولد منه و میتونم هرکسی که دلم میخواد و دعوت کنم و هیچکس حق دخالت نداره

سهون کلافه جمله اشو تموم کرد،به ورودی خونه که ازش صدای بلند موسیقی میومد اشاره کرد و تمام خواهشش و توی چشماش ریخت

جونگین آب دهنشو قورت داد،یه نگاه از پایین تا بالای آلفا انداخت و لبخند ریزی زد
سهون جذاب جلوش،موهای لخت و مشکی رنگشو دو طرفه روی پیشونیش ریخته بود
تیشرت سفید ساده ای زیر کت لی و آبی رنگش دیده میشد و جذابیتش رو چند برابر میکرد

سهون وقتی نگاه آنالیز گر جونگین و روی خودش دید خنده تو گلویی کرد و دستشو روی پیشونیش کشید
این نگاه رو خیلی خوب میشناخت!

_به چی نگاه میکنی؟

نینی سرشو بالا آورد،رگه های خنده ای که توی جمله سهونی بود به شدت به دلش میشست و قلبشو گرم میکرد
درست مثله خوردن یه هات چاکلت داغ توی زمستون پر از برف و سرما!

+امشب...خیلی خوشتیپ شدی!

سهون کلی جلوی خودش رو گرفت تا جلو نره و امگای روبه روش تو بغلش نچلونه
چون وقتی اون لپای گیلاسی شده اش روی پوست شکلاتی و شیرینش میدید،کیوتی و نینی بودنش رو چند برابر میکرد!

_خیلی خب...حالا افتخار اینو میدی بریم تو؟
مهمونی تموم شد!

جونگین با خجالت لبشو گاز گرفت و آروم پشت سره سهون سمت خونه راه افتاد.
وقتی وارد خونه شدن،ناخودآگاه چنگی به پایین کت سهون زد و آب دهنشو لرزون قورت داد
از تحقیر شدن توسط مامان سهون هراس داشت!

خیلی کم پیش میومد تا با خانوم اوه روبه رو بشه یعنی خودش ازش دوری میکرد...ولی هروقت هم که به ناچار همو میدیدن لحظه ای نمیشد که نیش و کنایه ای از طرفش نشوه
ناحقی بود اگه میگفت سهون فقط گوش میداد و چیزی نمیگفت،اتفاقا خیلی هم هواشو داشت و برای هر حرف مامانش یه جواب داشت
اما اون حرفای دردناک گفته میشدن و قلب کوچیک و مهربونش رو زخمی میکرد!

_چیشده؟

سهون وقتی مشت نسبتا کوچیک و بانمک امگای شکلاتی و دید که کتشو فشار میداد
ضعف رفتن ته دلش رو حس کرد ولی نگرانیش بیشتر بود برای همین با اخم کمرنگی پرسید و منتظر موند

جونگین سریع لباس و ول کرد و گلوشو صاف کرد

+چیزی نشده...اوممم چانیولم اومده مگه نه؟

با جمله اش بحث رو کاملا به نفع خودش عوض کرد،روی نوک انگشت پاهاش وایساد و توی آدما سرک کشید و دنبال چانیول گشت

𝐩𝐞𝐚𝐜𝐡 𝐰𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫🌸Where stories live. Discover now