_بفرمایید ، بفرمایید
موزیک بلندی پخش میشد بوی الکل و سیگار کل فضا رو اشغال کرده بود حالش رو بهم میزد ، خواننده اهنگی رو میخوند و رقصنده برای الفا ها میرقصید ، امگا و بتاهایی روی بعضی الفا ها بودن و خودشون رو بهشون میمالیدن و الفا ها ناله میکردن
بار از همیشه شلوغ تر بود و این کارش رو سخت میکرد شلوغ بودن بار مساوی بود با بیشتر کار کردنش !
سینی جدیدی از مشروب های گران قیمت برداشت و به طرف یکی از میز ها رفت ، از مشروب هایی که سفارش داده بودن معلوم بود که پولدارن .
_بفرمایید
سرش رو پایین انداخته بود و سینی رو سمتشون گرفته بود. رایحه ی خیلی خوبی داشت قهوه ی تلخ ارامش بخش بود هات بود به قدری که گرگش واکنش نشون بده تو فکراش بود و منتظر بود تا کاملا سینی ذو خالی کنن که ناگهان دختر بتای مستی بهش برخورد کرد و سینی از دستش افتاد و تمام مشروب ها روی مرد ریخته شدن .
مردی که کنار اون الفاعه نشسته بود پاشد و سیلی محکمی تو گوشش زد
+ببین چیکار کردی ، حتی بلد نیستی سینی رو درست نگه داری میدونی ایشون کین ها
سیلی هارو پشت سر هم رو صورتش میزد صورتش قرمز قرمز شده بود اشک هاش گونه های قرمزش خیس میکردن و باعث میشدن حس دردناکی داشته باشه . مرد میخواست سیلی دیگه ای بزنه که با صدای الفا وایساد
~ولش کن !
+اما قربان
~گفتم ولش کن !
،صدای خیلی بمی داشت ، اما ارامش خاصی رو به امگا میداد انگار قبلااین صدا رو شنیده بود ، کجا کجا شنیده بود اره درسته این صدا شبیه همون صدایی که توی ذهنش همیشه میگذره همون صدایی که توی ذهنش براش اهنگ مورد علاقش رو میخونه
همونطور که اشک میریخت چند بار جلوشون خم و راست شد و گفت : معذرت میخوام ..هق (اروم) خیلی معذرت هق (اروم )میخوام ، عذر میخوام
+یه امگایی مگه نه یه امگای مرد از یه امگای مرد بیشتر از این انتظار نمیره !حالا هم از جلو چشامون گم شو هرزه!!
از اونجا دور شده بود که بازوش محکم گرفته شد .
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
~باز چه مشکلی پیش اومده ؟!
+عالیجناب ملکه رز ..دارن عمارت رز رو بازسازی میکنن شما گفته بودین که هیچ کس حق نداره به اون عمارت نزدیک بشه و.. ما هر چقدر به ملکه میگیم قبول نمیکنن و الان دارن عمارت جناب جئون رو بازسازی میکنن
~بازسازی؟!
+بعد تاجگذاری و رسیدن به مقام اصلی میخئان برن عمارت رز یعنی عمارت جناب جئون و میگن با اسمشون هم درست در میاد و...
از پشت میزش بلند شد و با دست های مشت شده ای به سمت عمارت رز رفت ، هیچکس حق نزدیک شدن به اون عمارت رو نداشت مخصوصا ملکه ، ائن عمارت برای امگای عزیزش بود برای اون ساخته شده بود هر قسمت از عمارت پر بود از خاطره های اون به عمارت رسیدن ، عمارت رز یه 600 متری با عنارت پادشاهی فاصله داشت وارد عمارت شد و نگاهی به حیاط بزرگ و سر سبزش کرد هنوزم مقل زمانی بود که امگا دوست داشت یاد اولین دیدارشون افتاد و لبخند تلخی زد
___ ___ ___ ___ ___
فلش بک 18سال پیش
___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ____
پرنس کوچولو توی باغ عمارت قدم میزد که یه چیزی نظرش رو جلب کرد .
~اون بالا چیکار میکنی ؟!
پسری که بالای درخت نشسته بود نگاهش رو بهش داد خیلی کیوت و دوست داشتنی بود لبای سرخی داشت چتری هاش روی صورتش ریخته شده بودن لپای صورتیش کیوت ترش میکرد
نگاهش رو از پرنس گرفت و گفت : نمیتونم بیام پایین !
اینو گفت و لب پایینیش رو کمی جلو داد
تهیونگ نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی دید کسی نیست سمت درخت شکوفه رفت و گفت : بپر ! _چی ؟! من میتلسم !(میترسم ) و بعد اروم شروع به گریه کردن کرد و ادامه داد تو نمیتونی منو بگیی (بگیری)
~میگیرمت !
_نمیتونی!
~برا چی رفتی اون بالا وقتی نمیتونی بیای پایین ؟!
_به تو چه !
~پس فکر کنم باید همینجا بمونی ، الاناست که شب بشه من باید برم ! شب خوش !
_نلووو!هق (نرووو)
باشه یه خیگوش هق دیدم ولی یهو هق ناپدید شد اومدم این بالا هق تا پیداش کنم ولی نمیتونم بیام پایین (باشه یه خرگوش دیدم ولی یهو ناپدید شد اومدم این بالا تا پیداش کنم ولی نمیتونم بیام پایین)
منو شب هق اینجا تنهاهق ندار میتلسم (منو شب اینجا تنها نذار میترسم )
~الفا یکم نزدیک تر شد و گفت پس بپر میگیرمت !
پسرک نگاهی بهش کرد که الفا لبخندی زد
_باشه
کمی خودش رو پایین کشید و چشماشو بست و پرید پرنس محکم بغلش کرد و هردو روی چمن ها افتادن
کمی خودش رو کنار کشید و روی امگا خیمه زد و با لبخند مستطیلی گفت : دیدی گرفتمت !
پسر لبخند خرگوشی زد و نگاهش رو ازش گرفت و گفت:میسی(مرسی)
و بعد بوسه ای روی گونه ی پرنس گذاشت که گونه های پرنس به رنگ صورتی در اومدن حس عجیبی بهش دست میداد ، اون بوسه ، اون نگاها ، اون لبخند دلش رو به لرزه مینداخت
پسر: من جونگکوکم جئون جونگکوک میتونی کوک صدام کنی
پرنس لبخندی زد و گفت :کیم تهیونگ ته ته صدام کن !
جونگکوک لبخندی زد و محکم الفا رو بغل کرد رایحش ارامش خاصی داشت ، صورت خیلی قشنگی داشت ، چشاش میتونست هزاران بار تو اون چشا غرق بشه اونقدر زیبا بودن !
روی چمن ها نشسته بودن و میخندیدن و حرف میزدن .
~طبیعت رو دوست داری یعنی خرگوشا و سر سبزی و..
_اره خیلی قشنگن حس خیلی خوبی بهم میدن مخصوصا گلای رز سفید خیلی بوی خوبی دارن !
الفا دهنش رو باز کرد چیزی بگه که
×جونگکوک عزیزم وقت رفتنه
_اومدم پاپا !
بلند شدن که امگا محکم الفا رو بغل کرد و گفت : ممنونم ازت ،تو بهترینی ! و بعد به چشاش نگاه کرد که الفا بوسه ی ارومی روی لباش گذاشت .
امگا خجالت کشید و پوستش رنگش تبدیل به قرمز شد به طرف در دوید و وسط راه برای پرنس دستی تکون داد و رفت !
تهیونگ :امیدوارم بازم ببینمت امگای من !
___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ __ دستی به لبلش کشید و نگاهش رو به عمارت داد که داستن بازسازیش میکردن شاید باید سالها قبل این کارو میکرد شاید باید باز سازیش میکرد ! یهو دستی روی شونش قرار گرفت که اخمی کرد
~دستت رو بردار رز !
*عشقممممم چرا اینقدر خشکی اخه ببین دارم عمارت مورد علاقت رو باز سازی میکنم که اینجا زندگی کنیم بچه دارشیم چشمکی زد و به بالکن اشاره کرد ودگفت : یه رابطه زیر ستاره هاو...
~خفه شو !
*چی؟!
~گفتم خفه شو رز خفه شو با اجازه ی کی اینجارو باز سازی میکنی با چه جرئتی این حرفا رو میزنی هان ! دیگه نبینم که نزدیک این عمارت بشی چون کاری میکنم به متولد شدنت لعنت بفرستی!
بعد گفتن این حرفا به سمت عمارت خودش رفت .
...
.....
...
بعد عوض کردن لباساش سمت ماشینه مخصوصش رفت و رو به محافظش گفت : میریم بار !
___ ___ ___
بازوش رو گرفته بود و محکم میکشیدش گریه هاش دوباره شروع شده بودن .
روبروی همون میز وایسادن و اربابش رو به مرد گفت : ایشون بودن ؟!
~خودشه امادش کن !
___ ___ ____ ___ ____ ____
هاییی گایزززز چطورین لاولی ها ؟!
پارت جدیدمون ! ببخشید ولی من چک نکردم !
اگه اشکالی دیدید ، غلط املایی یا اشتباه تایپی به بزرگیتون ببخشید .
امیدوارم که از رمان خوشتون بیاد پشیمونتون نمیکنم .
ووت و کامنت یادتون نره دوستون دارم هانی ها بایییی
![](https://img.wattpad.com/cover/303718116-288-k995216.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
Bağışla_vkook / ببخش _ ویکوک
Người sóiنام رمان :Bağışla /ببخش کاپل ها : ویکوک / یونمین/نامجین ژانر ها :/تریلر/امگاورس /کمی طنز/درام/اسمات/ نام نویسنده : Queen_زمان آپ پنجشنبه _هپی اند قسمت هایی از رمان تب کرده بود میخواست از تختش پایین بیاد که نمیذاشتن تهیونگ : امگام ..امگام اون تو ع...