اشکی از جنس خون

2K 274 57
                                        

چک نشده
__ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ __ ___ __
کوک
چند ساعته ..چند دقیقه ...چند ثانیه ..چند لحظه
..یک ساعت و ده دقیقه و بیست و پنج ثانیه....ببخشید  شد بیست و شش ثانیه ، زانو هاشو بغل کرده بود و سرش رو  روش گذاشته بود و روی تخت به دیوار زل زده بود و هر از گاهی قطره ی اشکی از چشمش میومد قطره ی اشکی از جنس خون چون دردناک بود سوزان بود گرم بود و یار همیشگیش بود مثل خون همیشه جریان داشت ، گریه یا از روی شوق و خوشحالیه یا از روی درد و غم چشمای اون فقط اشکی و قطره هایی برای غم و اندوه داشتن اخه هیچوقت خوشحالی و شوق و شادی و.. به زندگیش پا نذاشته بودن ! اصلا مگه خوشحالی و شادی میشناختنش ؟!
هر چقدر که فکر میکنم چیکار کردم ..چه گناهی کردم که الان این روزا رو تحمل میکنم بازم به نتیجه ای  نمیرسم ! درسته عمارته ، قشنگه ، خیلی زیباتر از بار کوفتیه ولی برام فرقی با زندان نداره زندانی پر از غم و ناراحتی ! چطوری دووم اوردم خودمم نمیدونم از اونجایی که یادم میاد از همون زمانی که وارد بار شدم فقط کتک خوردم و کار کردم تهدید شدم و تنبیه ! این زندگیه منه زندگی که هیچوقت چراغی توش پیدا نمیشه که روشنش کنه ، هروزم با گریه کردن و بدبختی میگذره ! اصلا چرا وجود دارم ؟! به چه دلیل فاکی ؟! برای اینکه دیگران کسی رو داشته باشن که اذیتش کنن ؟! برای اینکه تنبیهش کنن یا زیر خوابشون بشم و بهشون لذت بدم در حالی که خودم رنج میبرم ...در حالی که رنج میکشم و درد دارم ؟! میدونین برا هر دردی دارویی هست جز درد قلب ، درد قفسه های توی قلبت که درد و غمات رو توش میذاری ، قفسه هایی که پر از رمانن ، رمان زندگیت ، رویاهات ..ارزو هات ..گریه هات گریه هایی که قورتش میدی و به خیال خودت فراموشش کردی اما ته دلت همیشه تو اون قفسه ها وجود داره گریه های روزانت درد های روزانت پر کننده ی اون قفسه ها هستن که قورتش میدی ! شکستن قلب ممکنه که یه حرف باشه ولی واقعا وجود داره با هر بار شکستن دلت با هربار گریه و فریاد هایی که خفشون میکنی قطره خونی از قلبت میاد ، قفسه ی قلب من سالهاست که پر شده حتی یه قفسه دیگه هم نیاز دارم وقتی میخوام تمیزش کنم بدتر بهشون اضافه میشه اخه هر بار با به یاد اوردنشون دوباره دلم میگیره و اشکام جاری میشه ! ادم کینه ای نیستم که بگم قفسه ها رو با کینه  پر کردم ولی دست خودم نیست دلم به راحتی نمیتونه فراموش کنه و بندازه دور ! قلب دو نوع داره ! نوع اول که خون رو پمپاژ میکنه و عضو عضلانیه همه دارن !..اما...اما نوع دوم نوعیه که همه ندارن ، بعضی ها دارن اما اونقدر کوچیکه که بودنش با نبودنش فرقی نمیکنه ! مثل قلب کسایی که تو زندگیم بودن ، اربابم ، این الفای عالیجناب کوفتی ، الفاهای بار و... ، که حتی اون کوچیکه هم پر از غرور و نفرت و کینه هست جنسشون از سنگه ، که ادما رو هم سنگ میکنه ، قلب دوم تو بعضی ها اونقدر فشرده میشه ، شکسته میشه که روح ادما هم شکسته میشه ، دکترا فکر میکنن روح ادم با بعضی حرفا دوباره درست میشه فکر میکنن روح ادما به حرف و هدف و.. ساخته میشن ولی مدیریت اصلی روح قلبه ، یه نقاش رو تصور کنین
که زندگیش رنگارنگه ، توش خوشحالی جایی داره و روحیه داره طرحاش رو دیدین ؟! چقدر خوش رنگه و قشنگه حالا یه نقاش رو تصور کن که هروزش با گریه میگذره ، فریاد هایی که نمیتونه بزنه و خفشون میکنه حرفایی که نمیتونه بزنه و محوشون میکنه در واقع نقاشا روح خودشون رو میکشن نه طرح رو ! اونی که روحیه داره لبخند جایی تو زندگیش داره معلومه که طرحلش هم میل خودش خندانند و وقتی بهشون نگاه کنی ناخود اگاه لبخند میزنی و ازش خوشت میاد اما اونی که لبخند براش بی معنیه ، خوشحالی جایی تو زندگیش مداره سخت کسی می پسنده ! فرقی نمیکنه کی باشی  ملکه ی انگلیس باشی یا .. روح نداشته باشی زندگی برات زهرماره ! چون هروزش رو مجبوری رد میکنی !
زندگی من هیچ ارزشی نداره ، روشنایی نداره ، زندگی من زندونه منه !
با صدای در قطره های اشکم رو پاک کردم و لباسام رو مرتب کردم و گفتم : بیا تو
عجیبه اجازه ی ورود میگیرن اونم از من !
در باز شد و خدمه ها با وسایلی تو دستشون وارد اتاق شدن و تعظیمی کردن
خدمه : درود بر همسر پادشاه !
حتما انتظار دارین حالت تعجبی بگیرم ! اما همه چیزو میدونم تک تک حرفای دکتر مضخرف و پادشاه فاکی رو شنیدم ! این بود پادشاه عاشق ؟! عشقش سره زبونا افتاده ، در حالی که همش دنبال هرزه هاست تا یه کِیفی بهش بدن ! بهانش هم امنیت و رسیدگی به منه ! همه چیزو شنیدم همه ی حرفای فاکیشون رو !
فلش بک
__ ___ ___ ___ __ ___ ___ ___ ___ __ __ __ __ __
چند دقیقه ای میشد که بیدار شده سمت در رفت تا بازش کنه که صدایی از تو راهرو شنید .
کمی خم شد و از سوراخ کلید نگاه کرد که الفا رو با پزشک دید !
اخم کوچیکی کرد و گوشش رو تقریبا به در چسبوند .
دکتر : عالیجناب ، راستش خوشحال میشم که شما مواظبش باشید امکان داشت به جای شما اون شب یه الفای دیگه ای بود و بهش تجاوز میکرد ! و اون موقع راحت میتونستیم شاهد مردنشون باشیم ! تا موقعی که خانوادشون رو پیدا کنم و... بهتره همینجا بمونن البته ملکه ...
کوک : یجوری میگی انگار کاری نکرده ! اوردتم به یه جایی که حتی نمیدونم کجاست ،اون شبم از کجا مطمئنی دست نزده ! علاوه بر اون با کمربند که زده حتی الانم جاشون میسوزه ! پزشک مضخرف
~ خودمم همین تصمیم رو داشتم ..راستش بودنش حس خوبی بهم میده انگار کوک رو کنارم دارم ، ملکه هم بهش هیچ ربطی نداره لازم باشه تا موقعی که خانواده و الفاش رو پیدا کنم و..همسر دومم اعلامش میکنم ! اینطوری امنیت جانی بیشتری داره !
اوو پس هرشب سرویس میخوای ! کوک ؟! این لعنتی چندتا همسر داره منحرف عوضی صبر کن شبیه پادشاهه البته اون جذابتر بود تو عکس و اینهمه امکانات تو این خونه و ملکه این پادشاهه ! یعنی این منحرف عوضی بیشعور مملکت رو اداره میکنه پس برا همینه اینهمه الفای منحرف عوضی تو بارا داریم ! خودش پرورش میده لعنتی ! از نزدیک خیلی زشته اصلا هم جذاب نیست ! با لحن الفا ادامه داد بودنش حس خوبی بهم میده ! کوفتت بشه اون احساس نکنه میخواد تا اخر عمرش اینجا باشم ! پس همسر دوم اعلامم میکنه چه حرفا همه ی هرزه هاشو اینطوری وارد این عمارت و.. مبکنه شاید طبقه های دیگه و اتاقای دیگه با هرزه ها پر شدن ! از این الفا هیچ کاری بعید نیست امنیت جانی! تو خودت بلای جونمی !
دوباره به حرفاشون گوش داد
€نکته !
کوک:نکته ؟!
~نکته ؟!
€نذارید بهتون وابسطه بشن ، اونموقع ممکنه عاشقتون بشن و...و شما ولشون کنید کاملا میشکنن ، یه چیزی مثل قرار داد داشته باشید خوبه مثلا به نظرم اینطوری بگم شما باهاشون رابطه داشته باشید و در عوضش امنیتش رو براش فراهم کنید !
چیی؟! چشاش برعکس چند لحطه پیش که عصبی و شیطون و.. بود حالا بغض دار و عصبی بود
قرار بود به عنوان هرزه زندگی کنه تا اخر عمرش رابطه های هرشب شبونه در های رابطه ، کتک کاری ها و شلاق ها و..
~نمیدونم راستش من نمیتونم راحت بهش دست بزنم و..
€ اگه جناب کوک بودن میتونستید مگه نه ؟!
فکر کنید که ایشون جناب جئونن! خیلی شبیهشونن از هر نظر پس راحت میشه فکر کرد که ایشونن اگه کسی فامیلی ایشون رو ندونه فکر میکنه که ایشون جناب جئونن
کوک: من هیچوقت نمیتونم اون باشم چجوری تحملت کرده حتما دیوونه بوده که عاشقت شده بوده !
~ اخه ..من...
€تهیونگ ..من از وقتی که تو نوزاد بودی پزشکت بودم تو ام به کسی نیاز داری ! خوب میدونم که ملکه رو دوست نداری خوب میدونم که حسی جز نفرت بهش نداری ! ولی با مردن جونگکوک تو نباید بمیری اون مرده و شاید زندگی جدیدی داره ! شاید تو رو فراموش کرده و.. ما نمیدونیم چه اتفاقی افتاده ولی مطمئنم خوشحال میشه که الفاش قوی باشه و شاد زندگی کنه ! به نظرم کوک فرد مناسبیه قلبش مثل جونگکوک پاک و سفیده و روحش همونقدر زیبا و شکننده
کوک:  پس اسمش تهیونگه هه دقیقا اسم کسیه که هرشب بهترینه برام و دقیقا اون  کسی هست که زندگی زهرماریم رو بیشتر و شدیدتر بدتر میکنه ، کسی که روحم رو میکشه و کثیفش میکنه
~باید ..باید فکر کنم
€ مطمئنم تصمیم درستی میگیری !
~دکتر ...میتونی در موردش برام تحقیق کنی اینکه اهل کجاست و چند سالشه ..
از در دور شد و روی تخت نشست ، قرار داد ، رابطه های هرشب ، حتی تصور کردنشون هم تنش رو به لرزه مینداخت .
دکتر اماده شده بود وسایلش رو از اتاق برداشت و با لبخندی به امگایی که خودش رو به خواب زده بود از اتاق خارج شد که یهو صدایی اومد درسته خودش بود الفا بود .
~من هیچ عشق و علاقه ای بهش ندارم اما ..میخوام امتحان کنم شاید رابطه و..حالم رو بهتر کنه ، البته هر جور شده راضیش میکنم !
€موفق باشید عالیجناب
__ ___ __ ___ ___ __ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___
کوک : ممنون میتونید همین جا بذارید .
خدمه : عالیجناب پیش ملکشون رفتن ، یکی از خدمه هاشون گفتن که بذای شب اماده بشید قراره بیان اینجا میتونین از بین این لباسا یکی رو میپوشید و گفتن ارایش نکنید غذاتون رو هم کامل باید بخورید ویتامین ها و.. ذو و اصلا حق بیرون رفتن از اتاق رو ندارید و اگه کسی شما رو دید شما فامیل اقای یونگی هستید .
تا موقعی که عالیجناب نگفتن حق اینو ندارید که خودتون رو همسر پادشاه معرفی کنید ! شبتون بخیر
و تعظیمی کردن و از اتاق خارج شدن !
نگاهی به وسایلا کرد و با پوزخندی گفت : وقتشه که شیطان وجودم رو بیدار کنم تهیونگ !
___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ __ __ ___ __
هایییی گایز لاولی ها خوبین ؟! امیدوارم که حالتون عالی باشه .
اینم پارت جدیدمون ، خوبه ؟! کوکیمون داره شیطون میشه ببینیم در پارت های بعدی چه اتفاقاتی میوفته !
واییییییییییی دیدین تو کنسرت تهیونگم به کوکیم انگشتر داد فکر کنم اون موقع سکته ی قلبی رد کردم  واقعا این کنسرتشون عالی بود پر مومنت بود ، کاشکی کوکی انگشتر رو میگرفت اونموقع قشنگار بود . من نمیفهمم چجوری هم هاتن هم کیوتن هم خوشگلا !! امیدوارم باز کنسرت داشته باشن

و در مورد ووتا خب چون کمی مونده بود حساب نکردم و امروز چهارتا پارت اپ میکنم ولی لطفا اون ستاره رو بزنید خدایی خیلی کار سختی نیست کوه جا به جا ننیکنید فقط یه ضربه میزنین همین !
ممنون که حمایت میکنید و ووت و کامنت میدید .
چند تا پارت دیگه هم داریم منتظر باشین

Bağışla_vkook / ببخش _ ویکوک Where stories live. Discover now