ملکه ی من

1.6K 259 45
                                    

_نمیخورم !
^ اما سرورم باید بخورید این دستور عالیجنابه باید همه ی غذاتون رو بخورید اینها همشون مخصوص شما درست شدند .
_نمی..خو..رم ! چطوری میتونم سه سینی غذا بخورم !
من نمیخورم میل ندارم ببر !
^عذر میخوام سرورم باید بخورید !
_ پوفففففففففففف ...باشه !همین یه سینی کافیه اون یکی ها رو ببر !
^سرورممم شما باید غذای زیادی بخورید و مقوی باشید تا بتونید انرژی کافی ، بدن سالم داشته باشید و مهمترین اینکه بتونید در اینده توله ی سالمی به دنیا بیاورید !
امگا چشماش رو بست و با صدایی که معلوم بود پشتش خشمه گفت :
_برو بیرون !
^چشم سرورم
خدمتکار تعظیمی کرد و همونطوری سمت در رفت و از اتاق خارج شد .
امگا نگاهش رو به غذا ها داد و چشم غره ای رفت .
و صداش رو کمی نازک کرد و مثل اعدای خدمتکار رو در اورد .
_در اینده توله ی سالمی به دنیا بیاورید ! یه جوری میگه انگار واقعا همسرشم !
یکی از غذا ها رو برداشت و شروع به خوردن کرد .
....
.......
...
به غذا های توی سینی دوم نگاهی کرد و اهی کشید اون فقط تونسته بود یکی از سینی ها رو بخوره اونا چی فرضش کرده بودن ؟! جارو برقی!
غذا ها رو برداشت و روی پاتختی گذاشت .
سمت پنجره رفت و به بیرون نگاهی کرد دستش رو سمت دستگیره برد که دید باز نمیشه و پنجره قفله باز روی تخت رفت و اهی کشید و روی تخت دراز کشید یعنی قرار بود همیشه اینجوری باشه واقعا ادمای اینجا اینطوری زندگی میکردن ؟
سمت در اتاق رفت و در اتاق رو باز کرد و به طبقه نگاه کرد به جز اتاق خودش اتاقای دیگه ای هم بودن سمت اتاقی که درش بنفش بود رفت و درش رو اروم باز کرد که با چیزی که دید نفسش رو با صدا بیرون داد اون اتاق ، خیلی سیاه بود دیوارا و کاغذ دیواری ها رنگشون رو از دست داده بودن و سیاه شده بودن ولی طرحایی داشتن در اتاق رو اروم بست و وارد اتاق شد دستش رو رو دیوارا کشید که کمی از رنگ سیاه کم شد خم شدو به طرح روی دیوار نگاه کرد رنگ هایی توی هم پخش شده بودن روی زمین رو نگاه کرد که فهمید قبلا اینجا نقاشی و طراحی کار میکردن رنگ هایی رو گوشه ی اتاق دید و لبخند خرگوشی زد شاید میتونست با این کار خودش رو مشغول کنه و این اتاقم باز سازی میشد سمت دیوار کاغذ دیواری شده رفت و کاغذ دیواری های سوخته رو کند .
...
.....
به دیوار روبروش نگاهی کرد و پوزخندی زد سمت لباسای کنار رنگا رفت و با لباسای خودش عوضش کرد به لطف الفا دردی نداشت پس خیلی راحت شروع به کار کرد در اتاق رو قفل کرد تا کسی مزاحمش نشه ذر رنگ بنفش رو باز کرد و قلمو رو توش برد و در اورد و  روی دیوار نا مرتب میکشید بعد در رنگ صورتی رو باز کرد و قلمو رو توش برد و به حالت ضربه دیوار رو رنگ کرد بعد به رنگا نگاه کرد و ابی رو انتخاب کرد و جوری کشید که درخت شکوفه ای به وجود اومد . لبخندی زد ، نقاشی چیزی بود که ارومش میکرد ، لذت خاصی بهش میداد چیزی که حاضر بود تا اخر عمرش بهش ادامه بده ! چیزی که همیشه براش انرژی داشت .
با دیدن خورشیدی که غروب میکنه لبخندش پاک شد تند لباساش رو عوض کرد و در رو اروم باز کرد و کلید درو برداشت و قفلش کرد و رفت داخل اتاقش کلید رو داخل کمدش گذاشت و سمت حموم دوید تا رنگای روی پوستش رو تمیز کنه .
لباس مناسبی انتخاب کرد و روی تخت نشسته بود و از غذاهایی که خدمتکار اورده بود میخورد .
....
......
..
به ساعت نگاه کردم امشب نمیومد ؟! یعنی با حرفاش ناراحتش کردم  ؟! اه چرا اینقدر بهش وابسته شده ام ، کلا چند روزه اینجام به این زودی ....، اون منو به عنوان یه هرزه اورده و ازم مراقبت میکنه چون ..چون دلش سوخته ؟! شاید برا یه شب میخواستتم !
در باز شد لبخندی زدم اما با دیدن خدمتکار لبخندم محو شد .
^سرورم عالیجناب امشب پیش ملکشون میمونن فردا روز تاج گذاریه و به شما گفتن........................................
____ _____ _____ _______ _______ ________ ___
¥ چرا اخه اون تاج ...
~اون تاج باید تا فردا تا وقت مراسم اماده بشه یونگی!
¥اون تاج برای جونگکوک نبود فکر نمیکردم که بدیش به رزی !
~ هرچی به هر حال میخوام اماده بشه !
لباسای رز مانند جونگکوک یعنی لباسای ملکه ی قبلی رو سایز بزرگتر تقریبا سن 23 اینا درست کنین . طلا کوب و نقره کوب هم کنید از الماس و سنگ های تزئینی مخصوصم هم استفاده کنید ولی میبری کلیسا محل برگذاری مراسم نباید رز چیزی بفهمه سوپرایزه !
¥این رز چیزی بهت داده؟! احتمالا چطور تو ..اه خدا دارم دیوونه میشم ! باشه حله
یونگی از اتاق خارج شد و الفا به عمارت رز نگاهی کرد و پوزخندی زد .
__ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___
زنگ کلیسا به صدا در اومد همه ی مقامات توی جاشون نشسته بودن فقط چند دقیقه دیگه  تاجگذاری ملکه ی اصلی انجام میشد.
الفا با لباسای الماس کاری شده و سیاهش توی جای مخصوصش ایستاده بود .
در های کلیسا باز شد و رز با پوزخندی از روی فرش قرمز رد شد و کنار الفا اومد و توی جای مخصوص وایساد .
تاج رو اوردن که رز با غرور بهش نگاه میکرد خواستن مراسم رو شروع کنن که تهیونگ گفت : ملکه ی اصلی تشریف نیاوردن چرا شروع میکنید و همه به هم نگاه میکردن و رز با حالت منگی به تهیونگ نگاه میکرد .
رز: تهیونگ حالت خوبه ؟! من ملکه ی اصلیم .تو...
با باز شدن در های کلیسا رز کلامش قطع شد و تهیونگ با پوزخندی به در نگاه میکرد   و همه نگاه تهیونگ رو دنبال کردن و و خشکشون زد فیلمبردارا و عکاسا از هر لحظه عکس و فیلم میگرفتن اون ...اون شخص ......
تهیونگ : ملکه ی من !
___ ___ ___ ___ ____ ____ ____ ____ _____ ____
هاییی گایز چطورین هانی های دوست داشتنی ؟!
واقعا انتظار نداشتم که برسه و گفتم یه ماه اپ نمیکنم ولی رسید !
پارت جدیدمون !! قشنگ بود ؟! ببخشید اینقدر دیر اپ کردم یکم حالم بد بود و ذیر اومدم واتپد و رایب نوشتن نیاز به فکر و.. داشتم که قشنگ در بیاد .
ملکمونننننننن ، تاجگذاری یعنی چه اتفاقی افتاده ؟!
چه پارتی خواهد بود پارت بعدددد !!!
من خودم که هیجان دارم براش !
امیدوارم دوسش داشته باشین ، ببخشید که باز چک نکردم !
اینم کلیسا!

 ملکمونننننننن ، تاجگذاری یعنی چه اتفاقی افتاده ؟! چه پارتی خواهد بود پارت بعدددد !!! من خودم که هیجان دارم براش ! امیدوارم دوسش داشته باشین ، ببخشید که باز چک نکردم !اینم کلیسا!

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

خیلی خوشگله
کلیسای جامع نوتْرِدام پاریس (به فرانسوی: Cathédrale Notre Dame de Paris) کلیسای معروفی در شهر پاریس است. نوتردام از قرن یازدهم بر پاریس مشرف بوده‌است و از مظاهر ملی و فرهنگی فرانسه محسوب می‌شود. این کلیسا در جزیره سیته در میانه رود سن و در منطقه چهارم در مرکز پاریس واقع شده‌است. هر سال ۱۳ میلیون نفر از آن بازدید می‌کنند.
___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ___ ____
ممنونم که حمایت میکنید و ووت میدین تمام تلاشم رو میکنم که یه رمان عالی تحویلتون بدم  دیر وقته یا نه میخواستم باز اپ کنم ،استراحت میکنم و فردا با پارتهای جذاب در خدمتتونم .
تا فردا بای بای و بوس لاولی ها

Bağışla_vkook / ببخش _ ویکوک Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora