مادربزرگ

1K 134 58
                                    

من نمیفهمم مگه شما کورید ؟! من برای چی شمارو اینجا گذاشتم ، گذاشتم که اینجا کیک و ابمیوه بخورید لعنتی نمیتونید مراقب یه امگا باشید؟!
خیر سرتون شما بادیگاردین !
الفا چشاش به رنگ سرخ در اومده بود و هی نفس عمیق میکشید قلبش به جای خون خشم و عصبانیت و نگرانی پمپاژ میکرد !
لعنتی چرا هیچوقت هیچی درست پیش نمیرفه نه واقعا چرا ؟!  من دلیل میخوام چرا من نمیتونم یه روز اروم فاکی داشته باشم نه چرا نمیتونم ؟!
اون سر و وضع زندگیم ! اون از امگام که پیدا شده اون از بچه ای که سقطش کردن و ... فاک فاک فاک
یونگی: اروم باش تهیونگ الانه که سکته کنی رسما این چه وضعشه ! از وقتی که امگا رفته یکسره داری سرمون داد میکشی !
تهیونگ : اگه دزدیده باشنش چی؟! اگه همونایی که بچم رو ازم گرفتن امگا رو هم ازم بگیرن چی ؟! اصلا بگیم اونا هیچ کاری نکردن چرا به چه دلیل کوفتی امگای لعنتی من نیست؟! چرا باید بره ؟!
یونگی: رفته پیش بچش !
تهیونگ : بچه ؟! دقیقا کدوم بچه ؟!نه کدوم بچه مگه دیگه بچه ای هم هست مرد اون بچه مرده !
یونگی: شاید تو راحت کنار بیای ولی اون نمیتونه تهیونگ تو از دور دیدیش تا یه مدت که نمیدونستی هست ! اون مادرش بوده اون اون بچه رو حس کرده ضربانش رو وجودش رو رایحش رو !
اون همدمش بوده ! پس تو نمیتونی اون رو درک کنی عادیه که دیوونه بشه عادیه که دنبال بچش بره!بالاخره وابستگی خاصی بین مادر و فرزند هست !
تو هم به جای اینکه اینجا رو سره ما راه بری و داد بکشی سرمون برو یکم سر و وضع و زندگیت رو درست کن چیش عادیه نه چیش عادیه؟! یه مورد نام ببر فقط تو ! نام ببر منتظرم ! هیچی ! اون از ماجرای سوپرایز کردن امگات که ریدی به برنامه !
اون از توله ی رزی که به کشتن دادیش و الان مجبوری با رز درست رفتار کنی ! این از امگات ! به جای اینکه پیشش باشی نازش رو بکشی دلش رو بدست بیاری پیداش کنی هی از این ور اتاق به اونور میری از اینجا به اونجا میری ! به جای داد زدن برو اشتباهاتت رو درست کن تا دیر نشده امگات رو پیدا کن والا! اعصاب نذاشتین که واسه ما! برم پیش موچیم شاید اروم شدم به انرژیش نیاز دارم اه موچیییییییی🥺🙁
الفا دستی به موهاش کشید و روی صندلی بیمارستان نشست ، کجا ..کجا میتونست بره ؟!
سوییچ ماشینش رو برداشت و از اتا خارج شد
تهیونگ : حتی شده میلی متر به میلی متر شهر ، کشور همه جارو میگردم ولی پیدات میکنم !
سوار ماشینش شد و به سمت کلبه ی توی جنگل امگا رفت دقیقا جایی که این حادثه اتفاق افتاده بود ماشینش 😍🤩😎

کجا میتونست بره ؟! سوییچ ماشینش رو برداشت و از اتا خارج شد تهیونگ : حتی شده میلی متر به میلی متر شهر ، کشور همه جارو میگردم ولی پیدات میکنم ! سوار ماشینش شد و به سمت کلبه ی توی جنگل امگا رفت دقیقا جایی که این حادثه اتفاق افتاده بود ماشینش 😍🤩😎

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

بعد چندین دقیقه از ماشینش پیاده شد و به سمت کلبه رفت توی حیاط بهم ریخته بود خوراکی هایی که برای امگا خریده بود و فرستاده بود هنوز روی میز بودن رایحه ی امگاش رو میتونست حس کنه در کلبه رو زد بعد درو باز کرد که زن مسنی رو دید .
_دیر اومدی انتظار داشتم زودتر از اینا اینجا ببینمت پادشاه !هر چند اصلا شبیه پادشاها نیست و مثل اونا رفتار نمیکنی!
~تو کی هستی ؟! امگای من کجاست ؟! چیکارش کردی؟!
_اروم باش الفا! من کاری به امگات نداشتم و ندارم !
من فقط هدایتش کردم همین !
~هدایت کلمه ی جالبیه ! از زبون تو جالب تره !
همش زیر سره تو بود نه ؟! اینکه بیاریش اینجا به بهونه ی اینکه از تولم محافظت کنی در حالی که خودت نقشه ی مرگش رو میکشیدی!
فکر کردی نمیدونستم الفا ها ی مختلف رو میاری تا ازشون خوشش بیاد و به کلی فراموشم کنه فکر کردی هیچ چیز نمیدونم؟!
_من هیچ کار اشتباهیی نکردم اون لونای خورشیده تهیونگ اون قدرت داره اون یه امگای خاصه قدرتش بهت اسیب میرسونه ! اون توله پادشاهیت رو میدزدید میفهمی!
~ هیچ کار اشتباهی نکردی؟! مگه نمیدونی که نباید یه امگای باردار رو از الفاش دور کنی ! قصدت فقط بازی کردن با روحش بود اینکه باعث بشی حامله بشه ، بعد تو اون شرایط بارداری ازم طلاق بگیره از الفاش کسی که باید کنارش باشه تا بتونه راحت باشه ، تو میخواستی با روحش بازی کنی لعنتی ! برای من ادعای کسایی رو نکن که دارن از نوشون محافظت میکنن تو از عشق چی حالیت میشه ! ا ه اون یه امگای خاصه اره اون توله خاص بود ولی تو هیچوقت حق کشتن بچه ی منو نداشتی ! کسی که از پوست خون از جون من بود رو کشتی میدونی اصلا چه بلایی سره زندگیم اوردی؟! از همون بچکی از همون موقعی که فهمیدی اون قدرت داره به فکر قدرتش بودی از همون بچگیش وقتی یه امگای کوچیک بود ، اون رزی لعنتی و کردی تو زندگی فاکی من ، میونگ جون رو عین یه کنه انداختی وسط زندگیم ، حالا نوبت تولم بود ؟! پادشاهیم رو بدزده!
تک خنده ای کرد و ادامه داد این پادشاهی نه متعلق به منه نه متعلق به تو نه به کسای دیگه دوتامونم خوب میدونیم این پادشاهی این تاج و تخت فقط برای یه نفره اونم جونگکوک !
_نمیذارم نمیتونی ! نمیذارم تاج و تختی که یه عمر براش جنگیدن جدم جدت نمیذارم اون تاج و تخت دست اون امگای کوفتی بیوقته ! تو نمیتونی جلوم رو بگیری ، تو حتی نتونستی از اکگا محافظت کنی اون از بیمارستان فرار کرده و حدس بزن چی! اون الان وسط خطره اوو ساعت ر تا چند ثانیه ی دیگه اونم به بچش میرسه و من به حکومتی که میخواستم ازت ممنونم کیم تهیونگ نوه ی عزیرم به لطف تو دیگه اون امگای لعنتی نمیتونه مانع بشه !
قدرتش حکومتش تاج و تخت برای منه !
__________ __________ ________ ________
های خوبین ؟! شبتون بخیر
پارت جدیدمون خوب بود ؟! نمیدونم چرا احساس میکنم خیلی بد شده جوری که میخواستم پیش نمیره رمانم واقعا افتضاح شده!
و.و.و.و اجوما ......
مادربزرگ کیم تهیونگ
   یعنی چه اتفاقی برای جونگکوک میوفته ؟!
قدرت ، انتقام ، عشق  کدوم برنده میشه
اخر داستانو سد اند کنم؟ قشنگ میشه !
یعنی در زمان قدیم چه اتفاقی برلی مادربزرگش افتاده همه و همه در پارتهایییییییی اینده .

و یه سوال دارم ، چجوری بپرسم الان ، بین کسایی که رمانم رو میخونن پسر هم داریم ؟!
شدیدا کنجکاویم گل کرده .

حرف دیگه ای ندارم دوستون دارم ممنون که حمایتم میکنید لاولی ها شب خوش بای بای

Bağışla_vkook / ببخش _ ویکوک Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ