__شروع فصل دوم __
به اسلحه ی روی زمین خیره شد ، به گلبرگ گل رز هایی که روی هوای میچرخیدن ، به بدنش نگاهی کرد اون مرده بود ؟!
با دویدن جیمین و جین به طرفش بهشون نگاهی کرد ، جیمین محکم بغلش کرد و با چشمای اشکی بهش نگاه میکرد
جیمین : جونگکوک تو دیوونه شدی ؟! میدونی چجوری رسیدیم اینجا ؟! تو دیوونه ای خدای من تو اون سرت چیزی هست تو عقل نداری؟!
جین : خود کشی ؟! این راه حله ؟! خداروشکر گلوله بهت نخورده ! اگه میمردی اگه صدمه میدیدی چی ؟! بدون توجه به اونا خم شد و تفنگ رو برداشت و توش رو نگاه کرد چطور امکان داره اون که شلیک کرده بود الان نباید روحش اینجا میبود ؟!
گلوله چطور روی زمین بود ؟!
جین تفنگ رو از دستش کشید و روی زمین پرتش کرد .
جین : دیگه حق نداری پاتو از اتاقت بیرون بذاری !
تو دیوونه ای دیوونه !
و دست جونگکوکی که خشکیده بود رو گرفت و سمت ماشین بردش
جیمین : دیگه مثل بچه ها باید مراقبت باشیم ؟!
خود کشی تو نمیگی بچه هام چیکار میکنن ؟! نمیگی ملکه ی مادری لعنتی الان کشور تو دستای توعه و تو ...فاک یو کیم فاک یو کیم جونگکوک فاک یو
کل راه رو جیمین و جین غر غر میکردن ولی حتی کمی هم حواسش به اونا نبود مطمئن بود اون شلیک کرده بود اون تفنگ رو روی قلبش گذاشته بود ! اینا خواب بودن ؟! چطور امکان داشت لعنتی ! اون که ..یه چیزی اشتباهه یا این یه خوابه یا توهم میزنه یا یکی نجاتش داده !
جیمین : باید برات یه روانپزش...
جونگکوک :بشکونم بگیر !
جیمین : چی
جونگکوک : بزنم بشکونم بگیر مشتی بکوب فقط یه کاری کن !
جیمین با حالت منگی بهش نگاه کرد و بعد دستش رو رو موهاش کشید و رو به جین فریاد زد : دیوونه شده رسما از دست دادیمش !
جونگکوک : گفتم کاری کن جیمین بزنم زود باش !
جیمین پوفی کشید و بعد سیلی به جونگکوک زد
جیمین : دلم خنک شد
اما جونگکوک دستش رو روی جای سیلی زده بود حس کرده بود ولی درد نداشت یعنی چی اگه این خواب نبود پس چی بود ؟! الکل خورده بود نه! مست نبود پس خیلی احتمالش کم بود توهم بزنه ، دیوونه شده بود شاید چطور امکان داره جای سیلی نسوزه و درد نداشته باشه ؟!
جونگکوک: جیمین ، تو خوابیم؟! مگه نه این خوابه مگه نه ؟!
جیمین : چیزی به سرت خورده یا مست کردی دهنت رو باز کن !
جیمین خودش رو نزدیک جونگکوک کرد و بویید
جیمین : مستم که نیستی ، مشکلت چیه دقیقا؟! خدایا مرا از بین این دیووانه ها نجات بده الهیی امین !
جونگکوک : شما اسلحه رو کشیدید مگه نه ؟!
جین : ببین جونگکوک جان شما نه تو خوابی ، توهم هم نمیزنی ! گلوله هم بهت بر خورد نکرده !
جونگکوک : اما من تفنگ رو روی قلبم گذاشته بو...
نگاهش رو به تب سنج نواری روی سرش داد
جیمین بعد چند ثانیه برش داشت و رو به جین گفت : تب نداره !
جین : من یه دکتر خوب میشناسم بهتر بریم پیشش ولی باید زود باشیم امروز جلسه مهمی هست !
جیمین : اوکی
جونگکوک : من حالم خوبه نیازی به دکتر نیست !
جیمین : چرا عزیزم تو حالت بده باید به تبمارستان مراجعه کنیم !
.....
........
برای دکتر چشم غره ای رفت و دست به سینه نشست .(همون مدلی که توی دبستان میگفتن بشینید!)
جونگکوک : من بهتون با زبان خوش میگم که حالم خوبه لطفا این بازی های چ ت رو تموم کنید لعنتی خسته شدم الان اگه اون تیر درست خورده بود پیش شوهرم بودم داشت به فاکم میداد منم براش ناله میکرد لعنت بر تفنگ و شانس من ، به جای لذت نشستم رو بروی یه دکتر اجوشی و دیوونه ! البته دوستان دیوونه فراموش نشه !
دکتر عینکش رو درست کرد و دستش رو به ریش های نداشته است کشید و گفت : باید بستری بشه !
جونگکوک : واتتت
دکتر : باید تحت مراقبت باشید لونا به خاطر اعصاب و روانتون اینطوری شدید !
حین : اوکی ولی امروز جلسه داشت
دکتر : من دکترم یا شما ؟!
جونگکوک : جین ، جیمین یا الان میریم یا دوتاتونم میکنم تحویل میدم به الفاهاتون ،جیمین ، خودتم خوب میدونی یونگی تازه پیداش شده و شدیدا چند وقته یه رلبطه درست حسابی نداشته !
جیمین : تهدیدم نکن جناب کیم !
___
______
دستش رو روی سرش گذاشت و برای هزارمین بار پوفی کشید لعنتی ها یه قرصم نذاشتن که بشه باهاش خود کشی کرد ! روی تخت نشست و نگاهش رو به لباسای سفید بیمارستان داد که روش طرح خرگوش بود برای هزارمین بار چشم غره ای رفت و روی تخت نشست بهتر از این نمیشد توی یه اتاق خالی بودن هیچ چیز زیبایی و سر گرم کننده نشسته بود و به دیوار های سفیدش نگاه میکرد با احساس نگاه خیره ای روی خودش سرش رو سمت پنجره برگردوند که رنگ از رخسارش پرید و چشاش بسته شدن و روی تخت بیهوش شد .لطفا بخونید
_____._____._____.______._____._____._____.
هایی گایز خوبین لاولی ها ؟!
فصل جدیدمون شروع شده ! یعنی رمان سد اند نیست سکته نکنید این فصل قراره طنز باشه یکم یه کوچولو قراره غم انگیز باشه بعدش طنزه !
نمیخواستم اپ کنم چون شما ووت نمیدید ! خیلی نلاحتم میکنید رمانم خیلی بده ؟! ارزش ووت ندایه؟!
ولی چون ممکن بود که از هفته ی بعد تا اخر تیر نیام بعنی میام ها خیلیییی کم چون هم امتحان نوبت دوم هس هم نمونه دولتی بعدش هم احتمالا میریم مسافرت
پس اپ کردم که حداقل تاپارت 70 برسونم یا 60
ولی اگه ووت و کامنتا کم باشه فصل دوم رو پاک میکنم !
دوستدارم نظراتتون رو در مورد فصل جدید بدونم و فکر میکنید چطوری قراره بشه ، فکر میکنید چه نقشه هایی برای این فصل کشیدم ؟!
لطفا کامنت بدین
دوستون دارم تا پارت بعدی بای بای
YOU ARE READING
Bağışla_vkook / ببخش _ ویکوک
Werewolfنام رمان :Bağışla /ببخش کاپل ها : ویکوک / یونمین/نامجین ژانر ها :/تریلر/امگاورس /کمی طنز/درام/اسمات/ نام نویسنده : Queen_زمان آپ پنجشنبه _هپی اند قسمت هایی از رمان تب کرده بود میخواست از تختش پایین بیاد که نمیذاشتن تهیونگ : امگام ..امگام اون تو ع...