فقط برای تو

1.5K 227 130
                                    

تهکوک
__ __ __ ___ __ ___ ___
با حس رایحه ی خوشی که کل اتاق رو گرفته بود  بیدار شد خیلی ارامش بخش بود ، همونطوری که چشاش بسته بود خودش رو بیشتر به بالشتی که دستش بود فشرد اما با تلخ شدن رایحه اخم کوچیکی کرد و چشماش رو باز کرد که با دستی که محکم دور کمرش حلقه شده بود و بازویی که زیر سرش بود مواجه شد ، صداهای ریزی میشنید که بیشتر شبیه ناله و ..بودن به سمت پشتش برگشت که الفاش رو با قیافه ی اخمویی دید زیر لب چیزی میگفت دروغ چرا تو اغوش الفا بودن حس خیلی خوبی بهش میداد حس امنیت ، ارامش چیزی که این همه سال نداشت ! اما رایحه ی تلخ الفا دلش تحمل همچین رایحه ای رو از طرف الفا نداشت دستش رو سمت گونه های خیس الفا برد که به خاطر قطره های اشک خیس شده بودن و نوازششون کرد و رایحش رو ازاد کرد شاید میتونست مثل الفاش که با ازاد کردن رایحش حالش رو خوب میکنه حال الفا رو خوب کنه و الفا اروم شه ، دستش رو اروم سمت چشمهاش برد و نوازش وار روی پلکا و چشمهاش کشید و بعد تاملی بوسه ای روی چشم هاش زد الفا حلقه ی دستاش رو دور کمرش محکمتر کرد سرش رو تو گردن امگا برد و بینیش رو به گردنش میکشید وقتی به جای مارکش رسید بوسه ای روش گذاشت و همونجا موند.
الفا با صدای بم و خوابالودی گفت : ج..جونگ کوک توو برگشتی ..قطره ی اشکی از چشم الفا چکید که گردن امگا رو هم خیس کرد امگا دستاش رو سمت کمر الفا برد و نوازش وار روش کشید و اروم گفت : من همینجا بودم الفا من نرفتم !
الفا:حق..نداری که تنهام بذاری حق نداری که...دوباره بری حق نداری .....
امگا:هیسسس اروم باش من هیچ جا نمیرم قول میدم کنارت بمونم برای همیشه..
و بعد از چند ثانیه نفس های منظم شده ی الفا نشون میداد که الفا به خواب رفته اما امگا همچنان نوازشش میکرد و بوسه هایی روی سرش میذاشت .
با صدای ارومی و لبخند تلخی گفت : فکر کنم خیلیی لوسم ، تو هم درد کشیدی منم درد کشیدم تو به روت هم نمیاری و همیشه قدرتمندی اما من ..
الفا:تو لوس نیستی ، من پادشاه این کشورم اگه ضعیف باشم ازم از ضعف هام  سواستفاده میشه و کشور ازینم بدتر میشه سرش رو از گردن امگا بیرون اورد و به چشاش و تیله های درشته سیاهش نگاه کرد و گفت : اغوشت ، رایحت خیلی ارامش بخشه .
امگا هم متقابلا لبخندی زد و نگاهش رو از صورت الفا گرفت و دستاش رو سمت یخه ی الفا برد و باهاشون بازی میکرد که با صدای ارومی گفت : این اغوش فقط برای توعه برای الفام.
الفا دستش رو از دور کمر امگا باز کرد و صورت امگا رو قاب گرفت و بوسه ای روی لباش گذاشت
..
بعد چند مک امگا هم باهاش همکاری کرد و وقتی نفس کم اوردن از هم جدا شدن و امگا سرش رو توی گردن الفا قایم کرد دلش نمیخواست الفا اون رو با گونه های قرمز ببینه !ّ
الفا موهاش رو بوسید و و بعد همونجا گفت : این بوسه ها هم فقط برای تو اند .
امگا وقتی مطمئن شد که قرمزی کمتر شده از گردن الفا صورتش رو بیرون اورد و به چشمای جذاب و بوسیدنی الفا نگاه کرد و بعد سرش رو پایین انداخت و نگاهش رو ازش گرفت و گفت : خیلی دوسش داشتی؟!
الفا کمی مکث کرد و بعد نفس عمیقی سرش و تکون داد .
امگا:چرا انتقامش رو نگرفتی؟!
~چون اگه انتقامش رو میگرفتم جنگی به وجود میومد که کشور رو نابود میکرد !
_ببخشید
~چی ؟!
_ببخشید که اشتباه قضاوتت کردم !
من فکر کردم که عشقت به اون الکیه و...و تو هم مثل الفاهای دیگه دنبال ..
~عشقی که من به اون دارم با اندازه نمیشه گفت ، اما نمیتونم کاری کنم اون برنمیگرده ! اون به خاطر من مرد به خاطر اشتباهات من به خاطر اینکه من بی عرضه بودم ! جلوی چشام جون داد اما من هیچ کاری نتونستم بکنم .
_مطمئنم که هر چی باشی بی عرضه نیستی ! مطمئنم اونم عاشقت بوده و مطمئنم میدونسته که نمیتونستی کاری کنی و مطمئنم الان حالش خوبه اینطور حس میکنم ! اگه اون نبود هیچوقت همدیگرو نمیدیدم و نمیشناختیم و من الان جفت تو نبودم و ملکه هم نشده بودم ! تو هم با همچین امگای خوشگل و کیوتی اشنا نشده بودی الفا خنده ای کرد و توی جاش نشست و امگا هم به تقلید از اون نشست .
الفا: یه سوپرایزی برات دارم ! زود اماده شو !
امگا: چی ؟! سوپرایز ؟!برای من ؟!
الفا:اها !
امگا: تو ..تو ،تو یه چیزایی هست ببینم امروز چت شده ؟!سوپرایز ، بغل ، بوسه و ..چیزی خوردی آ کن ببینم !
الفا خنده ای کرد و گفت : زود باش!
و بعد سمت حموم رفت و دست و صورتش رو شست و از حموم بیرون اومد و از توی کمد هودی ابی رنگ و جین ابی رنگ روشنی بهش داد .
الفا :همون طور که دوست داشتی !
امگا سریع از حموم در اومد و لبخند خرگوشی زد .
امگا: خیلی خوبیی !
و بعد سمت لباسا دوید و برداشت و به الفایی که پاش رو رو پاش انداخته بود و بهش نگاه میکرد گفت : در اون سمته !
الفا: میدونم !
امگا : نمیری ؟! میخوام لباس عوض کنم !
الفا: خب عوض کن! اون سری که دادی من پوشوندم الان خجالت میکشی؟!
امگا سرش رو برگردوند و گفت :فقط دلم برا اون دیکت میسوزه اخه قراره از خواب نازش بیدار شه !
وبعد شلوارش رو کشید پایین و از اینه به قیافه ی الفاش که اب دهنش رو قورت میداد نگاه کرد پوزخندی زد و سمتش برگشت و پیراهنش رو هم در اورد .
و به بدن خودش نگاه کرد وبا اخمی رو به الفا گفت: به خاطر غذاهایی که میگی بپزن ببین چقدر تپلی شدم !
و بعد جین تنگ ابی رنگ روشنش رو برداشت و پوشید که رونای تو پرش رو نمایان کرد بعد هودیش رو پوشید و بعد درست کردن لباساش و موهاش رژلب صئرتی مانندی زد و رو به الفایی که بهش خیره شده بود گفت : بریم !
الفا اهی کشید و از سرجاش بلند شد که امگا نگاهش رو به پایین تنه ی الفا داد و گفت : حالا بخوابونش !
و بعد از اتاق خارج شد که رایحه ی اشنایی رو حس کرد سمت اتاق بغلی رفت و درش رو باز کرد که با چیزی که دید جیغی کشید و به سمتش دوید .
امگا : جیمیناااااااا
__ ___ __ ___ ___ __ ___ ___ ___ ___ ___ ___ __
؟_ هر چه زودتر از اون قصر خارجش میکنی ! امگای من نباید دوباره عاشق تهیونگ بشه !
* چشم ، چشم چشم ! مطمئن باش دوست ندارم جفت و همسرم برای یکی دیگه باشه
؟ _اگه اسیبی ببینه مطمئن باش اون موهایی که عاشقشی و بلندت رو با موچین از ریشه در میارم ! اگه مثل دفعه ی قبل اسیبی به بدنش برسه یا دوباره ترس و وحشت رو به جونش بندازی قبرت رو با دستای خودت میکنم رزی!
تلفن رو قطع کرد و روی مبل نشست و فنجون قهوه اش رو برداشت و به منطقه ی سلطنتی نگاه کرد
؟_امگای من باید همیشه برای من باشه ،جونگکوک از اولم برای من بوده نه اون تهیونگ عوضی !
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
هاییی هانی ها چطورین لاولی ها ؟!
اینم از پارت جدیدمون و مثل همیشه چک نکردم امیدوارم خوشتون بیاد .
به نظرتون (؟) کین ؟! جفت جونگکوک ؟! همسرش ، اربابش یعنی چه اتفاقی داره میوفته چه اتفاقی تو قدیم افتاده اصل ماجرا چی بوده ؟! امگامون چه بلایی سرش میاد همگی در پارت های بعد .
در مورد ووت و کامنت واقعااااا ازتون ممنونم به لطف شما رمانم رتبه اورده و افراد زیادی رمانم رو خوندن .
اسم واقعی من سِلدا هست ، درسته اول رمان و تو صفحم خودم رو کویین معرفی کردم ولی وقتی کویین صدام میکنین یجوری میشم ! و فقط به خاطر این کویین معرفی کردم چون ایمیلم ویدلس کویینه و اسم رو از روی اون انتخاب کردم ، و نویسنده کویین مینویسم ولی ممنون میشم اسم خودم رو بگید کویین یجوری میشه .
خیلییییی دوستون دارم و خوشحالم که به حرف دوستم گوش کردم و به نویسندگی ادامه دادم و باهاتون اشنا شدم .
حرف دیگه ای ندارم اگه شد یه پارت دیگه اپ میکنم امروز یه عشق خاص و عشق منطق انتقام و ضربان قلبم باید اپ کنم رسیدم به همشون تموم کردم اونا رو یه پارت دیگه اپ میکنم .
دوست دارم نظراتتون رو در مورد رمان ببینم ، تنها دلیلی که شوق نوشتن دارم تو این رمان اینکه شما کامنت میدید و ووت میدید و حمایت میکنید رمان اولم اصلا حمایت نشد فقط دوستم حمایتم کرد البته من چون تجربه نداشتم و کلا هشتک نزده بودم کم کسی دید ولی از 10 نفر خودم ووت میدادم و الان که حتی کسای زیادی میخونن شوق نوشتن ندارم براش  رمان جالبیه ولی اصلا میخوام بنویسم انرژیم میره ! اما تو این رمان و قبلی واقعا کامنتا برام انرژی دادن و حتی هروز تمام تلاشم رو میکنم که بهتر و تند تر و بیشتر اپ کنم وممنون میشم همتون نظرتون رو بگید !  بازم ممنونم که حمایت میکنید و بهم انرژی میدید
تا پارت بعدی بای بای بوس بوس .

Bağışla_vkook / ببخش _ ویکوک Место, где живут истории. Откройте их для себя