نام رمان :Bağışla /ببخش
کاپل ها : ویکوک / یونمین/نامجین
ژانر ها :/تریلر/امگاورس /کمی طنز/درام/اسمات/
نام نویسنده : Queen_زمان آپ پنجشنبه _هپی اند
قسمت هایی از رمان
تب کرده بود میخواست از تختش پایین بیاد که نمیذاشتن
تهیونگ : امگام ..امگام اون تو ع...
+تموم شد آقای کیم میتونید برید ولی شما از ایشون /دستش رو به سمت امگایی که تابه ی صورتی رنگی دستش بود و با چشاش برای الفا خط و نشون میکشید گرفت /شکایتی ندارید؟! ممکن بود ضربه جدی باشه! الفا خنده ی خجالت زده ای کرد و دستی به گردنش کشید و رو به پرستار گفت: همسرم هستن! امگا نزدیک تر اومد و تابه رو به سمت پرستار گرفت. 🐰:و این همسر آرومی که اینجا میبینی اگه تا یه ثانیه از اینجا گم و گور نشی بلایی سرت میاره که دیگه نگران الفایی که صاحاب داره نشی یعنی فکر نکنم دوست داشته باشی با این بمیری هر چند این لذت بخش تره! پرستار اب دهنش رو قورت داد و به سرعت از اتاق بیرون رفت. 🐰: اوکی خودت انتخاب کن 1.کباب الفا 2.خورشت الفا به نظرت کدوم خوشمزه تره؟! 🐯عزیزمم اروم باش خب برا بچه ضرر داره! 🐰دلیل! چشاش رو ریز کرد و خطرناک به الفا نگاه کرد 🐯چه دلیلی؟! 🐰چرا به چه دلیلی خودت رو به اون حال زدی؟! 🐯چطور اول اروم باشی؟! نفس.. آخ با ضربه ای که دوباره به سرش خورده شد اخی گفت و به امگاش که داشت با وسایل پزشکی ور میرفت نگاه کرد که قیچی دستش دید امگا بهش نزدیک شد و قیچی رو توی فاصله ی 10 سانتیش باز و بسته کرد 🐰میدونی با این میخوام چیکار کنم ؟! اب دهنش رو قورت داد و سرش رو به معنای نه تکون داد.. 🐰یه چیزی اون پایینا هست که بهم بدجوری چشمک میزنه! 🐯نه 🐰چرا 🐯نه تو اینکارو نمیکنی 🐰چرا! 🐯نه!!!!!!!! 🐺______🐺________🐺_______🐺 خنده ی بلندی کرد و به قیافه ی الفا توی فیلم نگاهی انداخت و بعد برداشتن چیبس دیگه ای دوباره فیلم رو توی اون لحظه نگه داشت و بعد قورت دادن چیبس از خنده روی تخت غلتی خورد و با دستش به تشک بیچاره مشت میزد و صورتش هر لحظه از خنده قرمز تر میشد و اون طرف اتاق الفایی بود که با پوکر ترین حالت ممکن به امگاش نگاه میکرد 🐰:وای ته..(خنده*) باید(خنده*) قیافتو ببینی وای شکمم (خنده *) واقعا فکر کردی دیکت رو میبرم وای قیافتو جررررر
قیافه ی جونگ کوک
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
قیافه ی تهیونگ
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
° فلش بک °
🐯نه!!! با لبخند شیطانی امگا و خم شدنش چشاش رو بست و شروع به خوندن اشهد هاش کرد که با خنده ی امگا چشاش رو باز کرد و بسته ی مارشمالو رو توی دست امگا دید که داشت با قیچی بازش میکرد با حالت شوک زده ای به امگا نگاه میکرد که یکی یکی مارشمالو ها رو توی دهنش میذاشت و بعد سمت گوشیش که روی تخت روبرو بود رفت و گوشی رو تو دستش گرفت و بعد بوس و چشمکی فیلم رو قطع کرد 🐰اوکی میتونیم برگردیم خونه 🐯چیییی؟؟؟ 🐰البته این فقط تنبیه مسخره بازیات بود تنبیه اصلی مونده 🐯چه تنبیهی؟! 🐰تو اجازه دادی پرستار زن بهت دست بزنه! 🐯خب 🐰جلوی من 🐯خب! 🐰تو اجازه دادی به موهایی که برای منن دست بزنه بهتره یادگاری کنم که سلول به سلول اتم به اتمام ماله منه! 🐰بریم خونه ببینم چیکار میکنم لباش رو غنچه کرد و بعد با لحن بچگونه ای همونطور که دستش رو روی شکمش گذاشته بود و جلوتر راه افتاده بود گفت: آفیین خوجل مامایی.. توت فِیَنگی کوچولو ددی یو خوب اذیت کیدیم نه ؟! (افرین خوشگل مامایی.. توت فرنگی کوچولو ددی رو خوب اذیت کردیم نه؟! ) _____ پایان فلش بک ______ اشک کی از شدت خنده تو چشاش جمع شده بود رو پاک کرد و روبه الفا اخمی کرد 🐰بستنیم رو آوردیی آقای ددی؟! الفا چشم غره ای رفت و بستنی امگاش رو توی سینی گذاشت و بعد به سمت امگاش برد 🐯بفرمایید جناب بیبی! 🐰ام نه نظرم عوض شد هات چاکلت و کیک خیس میخوام به همراه توت فرنگی و موز و اناناس و پاستیل و اسمارتیز و شکلات و خامه ی شکلاتی به همراه پودینگ موزی و شکلاتی و توت فرنگی و.. خب همینا برا فعلا بسته بازم خواستم میگم الفا دفترچهی توی دسش رو بست و به سمت پایین رفت از یه قرار کارش به کجا رسیده بود! اما با فکری که به سرش زد سمت اتاق کارش رفت و جعبه ی حلقه رو بیرون اورد و به سمت پایین رفت
.... ___ .... ___.... ___..... یک ساعت بعد
نگاهی به سینی کرد و از جای کاغذ تا شده مطمعن شد لبخندی زد و به سمت بالا حرکت کرد درو به ارومی باز کرد که با صحنه ی روبروش قند تو دلش اب شد امگاش دستش رو روی شکم کمی برجسته اش گذاشته بود و نوازش میکرد و کارتون نگا میکرد 🐯حاضره جناب بیبی! 🐰بیارش روی تخت گذاشت و منتظر شد تا امگا دسری که عاشقشه رو برداره امگا نگاهی به سینی کرد و پودینگ موزی رو برداشت و شروع به خوردن کرد به قاشقی که کاغذ توش بود و به سمت دهن امگا میرفت نگاهی انداخت 🐯هههههههه!!!! امگا نگاه اخمالوش رو بهش داد و قاشق رو توی دهنش گذاشت و قورت داد 🐰دیوونه!! _____________ ____________ ______________ های خوبین؟! خوب بود؟! چکش نکردم ________________ شرط اپ : 40 ووت و 15 کامنت