ch. 2

373 55 3
                                    

روز بعد هری وارد مدرسه شد و به سمت کمدش رفت. در کمدشو باز کرد که ضربه ای ملایم روی شونه اش احساس کرد. برگشت و با چشمای آبی لویی روبرو شد که بهش لبخند میزنه.

"سلام هری."

هری لبخندی زد و به آرومی لویی رو تو بغلش گرفت

" هی لو."

هری عطر لویی رو حس کرد و از بوی شیرینی زیر بینیش احساس خوبی بهش دست داد. مطمئن نبود که چه احساسی نسبت به لویی داره، نمیدونست میتونه اسمشو عشق بزاره یا نه چون هری تا حالا هرگز عاشق نشده.

هری عقب کشید و به لویی نگاه کرد. "خوبی امروز؟ بهتری؟"

"آره، خیلی بهترم."

صداش کمی لرزون بود که هری متوجه شد"هی، مشکلی چیه؟" با اخم پرسید.

"من .. فک کنم یکم بترسم."

لویی با صدای ضعیف جواب داد.

"چیزی برای ترسیدن وجود نداره، من اینجام تا مراقبت باشم."

لویی سرخ شد و سرش رو تکون داد، هری لبخند زد و به سمت کمدش برگشت و دو تا کتاب بیرون آورد و قبل از اینکه صدای نفس کشیدن تند تند لویی رو بشنوه و به بدنش بچسبه، توی کیفش گذاشت.

"هی همه چیز-"

"خب خب. اینجا چی داریم؟"

هری محکم کمدش رو بست و به طرف جک برگشت.

لویی پشت سرش ایستاد و از هری به عنوان سپر استفاده کرد.

"برو گمشو جک."

هری به سردی گفت و به جک خیره شد .

جک خندید"این به تو ربطی نداره استایلز. حالا هم برو کنار و اجازه بده خودم حواسم به پرنسس باشه"

"حق نداری دیگه بهش نزدیک بشی."

"پس من بعداً برمیگردم . وقتی برای محافظت از این هرزه کوچولو‌ نیستی." جک برگشت و رفت .

" رفت" هری به آرومی گفت و برگشت و لویی رو تو بغلش کشید.

"مرسی" لویی زمزمه کرد . "من هیچ وقت کسی رو نداشتم که ازم محافظت کنه."

هری برگشت و میخواست بیشتر بپرسه تا جواب بگیره چرا هیچ کس از پسر دوست داشتنیش مراقبت نکرد ، اما تصمیم گرفت به لویی فشار نیاره.

"من از این به بعد حواسم بهت هست. مهم نیست که چی بشه."

~~

موقع ناهار هری بیرون کلاس منتظر لویی بود و با لبخندی بهش سلام کرد . لویی با خجالت لبخند زد و در حالی که به سمت کافه تریا میرفتن به بازوی هری چسبید.

"امروز قراره دوست دختر نایل، وینتر رو ببینی"

هری گفت و لویی سری تکون داد "آها.."

~𝙿𝚞𝚗𝚔 𝚟𝚜 𝚏𝚕𝚘𝚠𝚎𝚛𝚌𝚑𝚒𝚕𝚍 ~ [L.S]Where stories live. Discover now