ch. 23

55 8 0
                                    

"هزی، من نمیخوام به مدرسه برگردم."

لویی ناله کرد و خودش رو با پتو پوشوند.

"عزیزم، تو باید به مدرسه بیای."

هری پتو رو پایین کشید و موهای پریشون لویی رو کنار زد.

"نه."

لویی صورتش تو بالش فرو کرد.

"چرا نمیخوای بری؟"

هری پرسید، نزدیکتر شد و به آرومی کمرش نوازش کرد و صورتش به لویی نزدیک شد. لویی برای چند ثانیه چیزی نگفت.

"من نمیخوام ببینمش."

"لو نمیذارم بهت دست بزنه قول میدم. مدرسه چند روز دیگه تموم میشه و اون ازین مدرسه اخراج شده"

لویی از روی بالش زیر چشمی نگاهش کرد "راستی؟"

"آره واقعا. به تو نزدیک نمیشه چون من همیشه پیشتم."

لویی آهی کشید "باشه."

"خب حالا بلند شو تا دیر نکنیم."

هری به لب هاش بوسه ای زد و به لویی کمک کرد تا از روی تخت بلند بشه.

~

قلبش محکم به سینش میکوبید و تعداد نفس هاش تند شده بود و احساس بیحالی میکرد. بازوی هری که کنارش قدم برمیداشت رو چنگ زد تا سعی کنه تعادلش رو حفظ کنه. یه قدم فاصله داشت تا اینکه از حال بره اما با قرار گرفتن دستی روی کمرش نگاهش به پسر موی فرفری جلوش داد.

"هی، هی آروم نفس عمیق بکش، بده داخل..حالا بده بیرون."

هری کمکش کرد و به نزدیکترین صندلی توی حیاط بردتش و روی صندلی نشوندتش و روی زانوهاش روبه روی لویی نشست. زیپ کاپشنش رو باز کرد تا هوای خنک آرومش کنه و دستاش رو بالا و پایین روی بازوی لویی حرکت میداد.

"من نمیخوام اونجا برم." 

لویی نفسش رو بیرون داد، قطره اشکی روی گونه اش ریخت که هری سریع پاکش کرد "لو گریه نکن. لطفا گریه نکن. نفس بکش. از بینی و دهنت نفس بکش. هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته قربونت برم."

چند دقیقه ای طول کشید تا لویی بتونه آروم بشه. به جلو خم شد و هری بغل کرد و دستاش دور گردنش انداخت "لطفا حواست بهم باشه."

"همیشه مراقبتم."

هری بغلش کرد و گونه اش رو بوسید "بیا الان بریم داخل، هوم؟ قول میدم تنهات نزارم."

لویی سرش تکون داد و نفس عمیقی کشید. هری کمکش کرد تا بلند بشه و تا حد امکان به هری چسبیده بود. هری درها رو باز کرد و لویی رو به سمت کمدش برد. به کمد لویی رسیدند، هری بخاطر هیکل بزرگش کاملا مثل بادیگار ها پشت لویی ایستاده بود. لویی کمدش رو باز کرد و چندتا چیز که نیاز داشت بیرون آورد تا داخل کیفش بزاره.

~𝙿𝚞𝚗𝚔 𝚟𝚜 𝚏𝚕𝚘𝚠𝚎𝚛𝚌𝚑𝚒𝚕𝚍 ~ [L.S]Where stories live. Discover now