ch. 20

54 7 0
                                    

"لو...لاو، بیدار شو."

لویی احساس کرد که یکی شونه اش رو تکون میده.

"نه، نکن میخوام بخوابم." 

خمیازه کشید و از اون دست ها دور شد.

"اما عزیزم، باید بلند بشی، صبحانه بخوری. میخوایم بریم شنا." 

هری روی تخت رفت و از پشت دستاش دور لویی حلقه کرد.

" شنا؟ تو دریاچه؟ اما سرده." 

لویی به سمت هری برگشت و صورتش رو تو گردنش فرو برد. هری محکمتر بغلش کرد "نه، نه تو دریاچه، یک استخر آب گرم هم این مجموعه داره."

"ممم...باشه." 

لویی گفت و ملافه هارو از روی خودش پرت کرد و بلند شد.

~~~~

"آماده ای؟"

هری پرسید و دوتا حوله روی شونه اش انداخت، یکی برای خودش و یکی دیگه برای لویی.

"آره بریم." 

لویی دست هری رو گرفت و پیش بقیه رفتن و همراه لیام به سمت استخر رفتن.

"ایناهاش." 

لیام لبخندی زد و در شیشه ای رو باز کرد و به همه اجازه داد داخل برن. دور استخر بزرگ که خالی بود صندلی های ساحلی بود.

هری حوله خودش و لویی روی صندلی گذاشت که صدای "لیام" رو شنیدن!

همه برگشتند، لیام با لبخند گفت "عمو ادی!"

"سلام پسر جون، خوبی؟"  

"خوبم ممنون."

لیام از بغلش جدا شد و دستش دور شونه عموش نگه داشت.

"این دوست پسر من زین و اینها دوستامن وینتر نایل، هری و لویی" 

لیام همه رو معرفی کرد. هر پنج نفر لبخند زدن و سلام کردند.

"از آشنایی باهاتون خوشحالم، اوضاع تا الان چطور بود؟ اینجارو دوست دارین؟" 

نایل لبخند زد "آره، همه چیز عالیه"

"ما خیلی دوستش داریم."  هری اضافه کرد.

"عالیه، روز خوبی داشته باشید." 

ادی گفت و رفت، همه خداحافظی کردن و برای شنا آماده شدن.

نایل پیراهنش روی صندلی پرت کرد، به سمت استخر دوید و پرید. زین و لیام هم به داخل استخر پریدند و روی وینتر آب میپاشیدن.

هری تمام لباسش دراورد و با مایو روبه رو لویی قرار گرفت "بیا، بیا بریم شنا." 

هری لبخندی زد و دستش رو به سمت لویی دراز کرد.

لویی شلوار ورزشیش رو درآورد و بعد با درآوردن پیراهنش، دستاش رو دور خودش حلقه کرد، اما هری سریع بازوهاش رو گرفت. 

~𝙿𝚞𝚗𝚔 𝚟𝚜 𝚏𝚕𝚘𝚠𝚎𝚛𝚌𝚑𝚒𝚕𝚍 ~ [L.S]Where stories live. Discover now