"هز، تولدت نزدیکه، برنامه ای داری؟"
هری به خونه برگشته بود و با جما مشغول تماشای تلویزیون بود.
"احتمالا با بچه ها میرم کلاب و لویی هم گفت که برای اون روز برنامه ریزی کرده پس مثل اینکه روزم پره"
هری گفت و سرشو روی پای جما گذاشت .
"بهت گفت که چه برنامه ای داره؟"
جما با موهاش بازی میکرد، انگشتاش رو از بینشون میبرد و به ناخن های بلندش اجازه داد پوست سر هری رو ماساژ بدن.
" نه ."
چشماش رو بست و از لمس نرم دست های جما لذت برد . از موقعی که موهاش رو بلند کرده بود از این کار لذت میبرد و دوست داشت و جما هم همیشه دوست داشت باهاشون بازی کنه و عقیده داشت که خیلی نرم و خوبه.
" فقط بهم گفت که روز طولانیه، چیزی بیشتر نگفت"
جما در حالی که ناخن هاش رو روی پشت گردنش میکشید، پرسید "خب، برای نوزده سالگی هیجان زده نیستی؟"
هری در حالی که آهی از روی لذت از لمسش کشید گفت"خوشحالم، اما بزرگ شدن رو دوست ندارم"
~~~
لویی به سرعت از پله ها بالا رفت، درحالی که باد سرد روی گونه هاش میخورد، به آرومی در زد. چند ثانیه بعد جما در رو باز کرد و لبخند زد ."هی لویی بیا داخل."
لبخند زد و کنار رفت و اجازه داد داخل شه. لویی داخل رفت و کتش رو درآورد .
"هری بیدار شد؟"
جما به آشپزخونه بردتش، جایی که داشت برای برادر کوچولوش کیک درست میکرد.
"نه، به موقع اومدی."
" لویی."
لویی با دیدن آنه لبخندی زد و دستاش رو شست و با حوله خشک کرد.
"سلام آنه"
"حالت چطوره؟"
"من عالیم ممنون. تو چی؟"
خشک کردن دست هاش رو تموم کرد، به سمتش رفت و سریع بغلش کرد
" منم خوبم "
"خب، بهتره بری طبقه بالا و هری رو بیدار کنی، هوم؟"
آنه چشمکی زد و به آرومی به سمت پله ها هلش داد.
لویی به آرومی خندید و برگشت و از پله ها به سمت اتاق هری رفت. در رو به آرومی باز کرد و سرش رو داخل برد. هری رو تو رختخواب زیر ملافه دید که روی شکمش دراز کشیده بود و فقط شلوار ورزشی پوشیده بود. داخل رفت و در رو بست و کفش هاش رو جلوی ورودی در آورد و به سمت تخت رفت. کنار هری دراز کشید و دستی به آرومی روی موهاش کشید و به سمت پایین حرکت کرد تا گونه اش رو نوازش کنه.
CZYTASZ
~𝙿𝚞𝚗𝚔 𝚟𝚜 𝚏𝚕𝚘𝚠𝚎𝚛𝚌𝚑𝚒𝚕𝚍 ~ [L.S]
Fanfictionخلاصه داستان : هری عاشق لویی عه ، لویی هم عاشق هریه. هری خالکوبی و بوکس رو دوست داره ، لویی درست کردن تاج گل و بغل کردن رو. هری از گذشته لویی مطلعه و حاضره هرچی که لویی نیاز داره بهش بده. بوسیدنش، نوازش کردنش، بغل کردن، قلقلک دادن...و مهمتر از همه...