"هزی.. بیدار شو."لویی در حالی که هری خوابیده بود روی کمرش نشست و سعی داشت بیدارش کنه.
"هزی، بیدار شو. میخوایم بریم باغ وحش. هزی. بیدار شو."
لویی به آرومی تکونش داد. هری تکون خورد و ناله کرد، لویی قهقهه ای زد و خم شد و لب هاش رو چند بار به گردن هری فشار داد و بوسه های پشت هم روش گذاشت.
"لو...بازی که نمیتونی تمومش کنی شروع نکن."
هری با صدای خش دار صبحگاهیش گفت، لویی لبخندی زد و گونه اش رو بوسید.
"بیا، بلند شو! کاری نکن که تو رو از تخت بیرون بکشم!"
هری نیشخندی زد: "دوست دارم ببینم تلاش میکنی."
لویی از روی تخت پایین اومد و مچ پای هری رو گرفت و سعی کرد بیرون بکشتش. فقط تونست به اندازه یک سانتیمتر جابه جاش کنه و هری رو به خنده انداخت.
"بدو گربه کوچولو، بیشتر تلاش کن."
"به من نخند!"
لویی ناله کرد و بیشترین زورش به مچ پای هری داد اما تکونی نخورد. مچ پاش رو رها کرد و دستاش روی سینهاش جمع کرد. هری خندید و یک دستش رو به سمت لویی باز کرد "بیا اینجا، پنج دقیقه دیگه بلند میشم."
"کسایی که اذیتم میکنن بغل نمیگیرن."
لویی در حالی که هنوز غرغر میکرد گفت. هری از روی تخت بلند شد و روی لبه نشست، دستاش رو دراز کرد و کمر لویی رو گرفت و بدنش رو کشید تا بین پاهاش بایسته و دستهاش دور لویی حلقه کرد.
"بگو دوستم داری."
گونه اش رو به شکم لویی فشار داد. لویی آهی کشید و انگشتاش بین موهای هری برد: "باید آماده شیم، میخوایم بریم باغ وحش"
هری نفسش رو بیرون داد و لویی رو رها کرد و بلند شد و بوسه ای روی لب هاش فشار داد: "بیا بریم."
~~~~
"همه آماده اید؟ ما چهل دقیقه دیگه میرسیم."
در حالی که همه داخل ماشین قرار گرفتند، لیام پرسید. لیام روی صندلی راننده، زین روی صندلی مسافر، وینتر و نایل روی صندلی عقب با وینتر نیمه خواب که سرش روی شونه نایل بود و کنارشون هری با لویی روی بغلش نشسته بودند
"آره، به نظر میرسه که آماده ایم."
هری تایید کرد، لیام با پخش آهنگ شروع به رانندگی کرد. دست زین رو گرفت و دنده رو عوض کرد.
~
"رسیدیم."
لیام در حالی که ماشین رو پارک میکرد گفت. همه پیاده شدند و برای خرید بلیط به سمت ورودی رفتند. توی صف منتظر موندند، بلیط هاشون رو گرفتند و وارد شدند. لیام نقشه ای رو از روی میز برداشت و بازش کرد: "خب، باغ وحش گرده، ما از یک طرف شروع می کنیم و دوباره به همین نقطه برمیگردیم. و اینطوری میتونیم تمام باغ وحش رو ببینیم، موافقید؟"
ESTÁS LEYENDO
~𝙿𝚞𝚗𝚔 𝚟𝚜 𝚏𝚕𝚘𝚠𝚎𝚛𝚌𝚑𝚒𝚕𝚍 ~ [L.S]
Fanficخلاصه داستان : هری عاشق لویی عه ، لویی هم عاشق هریه. هری خالکوبی و بوکس رو دوست داره ، لویی درست کردن تاج گل و بغل کردن رو. هری از گذشته لویی مطلعه و حاضره هرچی که لویی نیاز داره بهش بده. بوسیدنش، نوازش کردنش، بغل کردن، قلقلک دادن...و مهمتر از همه...