تعطیلات بهاری تموم شد و مدرسه سه ماه دیگه قبل از تعطیلات تابستونی شروع شده بود.
"کلاس بعدیت چیه؟"
هری پرسید و دستش دور کمر لویی حلقه کرد.
"ورزش." لویی آهی کشید "من واقعا خسته ام، اما این آخریه و بعدش میرم خونه. هری؟"
"بله؟"
"میشه لطفاً قبل ازینکه زنگ بخوره بیای رختکن؟ بلیک تو این کلاس با منه و من نمیخوام نزدیکم بشه"
"قول میدم بیام"
شقیقه لویی رو بوسید و از بغلش جدا شد تا به کلاس بره و برای درسش آماده بشه.
"خسته نباشید"
معلم ورزش گفت و همه داخل رختکن دویدن. لویی سریع دوش گرفت تا با بلیک تنها نمونه. دوش گرفتن تموم کرد و با یک حوله بیرون اومد، کمدش انتهای رختکن بود. خودش رو خشک کرد و سریع لباس پوشید و صدای رفتن همه بچه هارو شنید. کمی وحشت کرد. سریع بند کفش هاش رو بست و کفش های فوتبالش داخل کمد انداخت و بست که بلیک رو دید به کمد کناری تکیه داده. لویی که شوکه شده بود عقب رفت و به بلیک که پوزخندی میزد، خیره شد
"سلام خوشگله."
"گمشو"
لویی گفت، اما بلیک فقط خندید.
"چرا؟ فکر کردم از کارام لذت میبری"
"نه"
لویی سعی کرد کیفش رو از روی زمین بگیره اما بلیک کیف رو قاپید و به کنار پرت کرد.
" چی میخوای؟"
با دیدن بلیک که حالا مقابلش ایستاده بود گفت.
"تورو."
بلیک گفت و دستاش روی دو طرف بدن لویی گذاشت و زیر گوشش زمزمه کرد "و من همیشه به هرچی که میخوام میرسم."
لویی وحشت کرد و سعی داشت به کنار هلش بده.
"بزار تو حال خودم باشم!"
وقتی بلیک کمرش رو گرفت و بدنهاشون رو بهم فشرد، لویی از حس انزجار فریادی کشید.
"پسره احمق."
پوزخندی زد و دهنش رو به شدت به گردن لویی فشار داد. لویی گریه کرد و اشک روی صورتش جاری شد….این رو دوست نداشت.
"تمومش کن!!"
هوا بهش نمیرسید و سعی داشت تند تند نفس بکشه چون دچار حمله پنیک شده بود. دستای بلیک دور بدن لویی پرسه می زد، در حالی که گردنش رو به شدت میمکید.
"دست از جیغ زدن بردار!!"
لویی دیگه نمیتونست نفس بکشه و برای همین هم سرش گیج رفت و احساس سبکی میکرد."بس کن..." همچنان شونه هاش رو با تمام قدرتی که تو بدنش باقی مونده بود فشار میداد تا ازش دور بشه.
بلیک بدنش رو بلند کرد و به کمدها پشتی چسبوندتش. لویی بین دستاش از هوش رفته بود اما این مانع بلیک نشد و همچنان گردن لویی رو میمکید.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
~𝙿𝚞𝚗𝚔 𝚟𝚜 𝚏𝚕𝚘𝚠𝚎𝚛𝚌𝚑𝚒𝚕𝚍 ~ [L.S]
Hayran Kurguخلاصه داستان : هری عاشق لویی عه ، لویی هم عاشق هریه. هری خالکوبی و بوکس رو دوست داره ، لویی درست کردن تاج گل و بغل کردن رو. هری از گذشته لویی مطلعه و حاضره هرچی که لویی نیاز داره بهش بده. بوسیدنش، نوازش کردنش، بغل کردن، قلقلک دادن...و مهمتر از همه...