لیام اعلام کرد که وقت شامه و همه برن داخل سالن پذیرایی..
زین دست هری رو کشیدو بلندش کرد
و هری که تا اونوقت توی فکر خودش بود با این حرکت زین با تعجب نگاهش کرد
زین بهش لبخندی زد_وقت شامه
هری با خجالت گوشه لبشو گاز گرفت و سرشو پایین انداخت..
زین با شصتش لب هری رو لمس کرد و از شر دندوناش نجاتش داد_انقدر بهشون فشار نیار،درست نیست هم من گازشون بگیرم هم تو
هری با یاداوری که زین کرد سرخ شد و سریعا از کنار زین رد شد تا به سالن برسه..
زین از پشت با نگاهش دنبالش کرد و خندید..انگار از خجالت زده کردن هری خوشش میاد!..
به سمت سالن راه افتاد و وقتی دید هری کنار نایل و لویی نشسته اینطور بهتر دید که برای راحتیش ازش دورتر بشینه پس صندلی روبروش رو انتخاب کرد و نشست..هنوز سر هری پایینه و زین میتونه بفهمه داره با انگشتاش بازی میکنه..بازم استرس؟
شونه ای بالا انداخت و دستمال غذاشو روی پاش انداخت و با چاقو و چنگال استیکشو به قطعات مساوی و منظمی تقسیم کرد..این نظم همیشگی توی همه کاراش جریان داره و وقتی کسی با زین غذا بخوره ناخداگاه ملزم میشه که اونم
همونطور انکاد شده غذا بخوره..برخلاف هری که با راحتی و لذت تمام غذاشو میخوره و کنارش به اشتها میای..زین اولین تکه رو داخل دهنش گذاشت که با شنیدن صدای اشنایی سرشو بلند کرد..اوه به کل فراموش کرده بود ممکنه اونم اینجا باشه..البته نمیشد فکرشو نکرد خب طبیعیه که لیام دوست دخترشو دعوت کنه!..
جی جی وارد سالن شد و به همه سلام کرد و با دیدن زین و صندلی خالی کنارش چشماش برق زدن..حتی خود زین متوجه رفتار غیرعادی جی جی با خودش شده و میدونه این رفتارا بی منظور نیست! چطور با وجود لیام اینطور رفتاری داره؟!
جی جی بهش نزدیک شد._سلام زین !چطوری؟ خوشحالم که میبینمت
زین سعی کرد لبخندش طبیعی باشه و انگار تا حدودی موفق شد
_منم همینطور خوشحال شدم ،خوبم ممنون
و نجوای درونش چی بود؟ فقط یه چیز:خفه شو مالک خفه شو!
با خودش فکر میکنه که این رفتارش به اندازه کافی دورویی هست ولی اگه کار اون اشتباهه پس کار جی جی چی؟!_این جا جای کسیه؟
_آم نه خالیهزین با تمام وجودش به صندلی و جی جی نگاه کرد و بازم نجوای درونش به التماس افتاد..لعنتی اینجا نشین چرا دوست پسرت باید تو ردیف روبروت کنار لویی باشه و تو اینجا پیش من؟!
ولی برخلاف خواستش جی جی صندلی رو تصاحب کرد و زین ایندفعه با حسرت به صندلی کنار هری نگاه کرد..
به خوردن غذاش ادامه داد تا جی جی بفهمه و حرفی نزنه اما انگار بی فایدس!..عشوه و ظرافت توی حرف زدن و رفتار جی جی واضحه و زین با فکر اینکه این چیزا روش تاثیری نداره پوزخندی زد!
YOU ARE READING
Ludusꨄ︎ [𝐙𝐚𝐫𝐫𝐲] ||Completed||
Fanfictionاین یه تناقض خاصه..بیمار باشی در عین حال که خودت درمانگری..درمانگر باشی و مرهمی برای دردت وجود نداشته باشه :) این جریان زندگی دو پسره..زین که روانپزشکی مشهور و حرفه ایست ،دوباره به زندگی بیمارش هری رنگ میپاشه..در حالی که قلب خودش مریضه..و هری چطور م...