Ludusꨄ︎ [𝐙𝐚𝐫𝐫𝐲] ||Completed||

[part 17]

بعد از ۱۰ مین به خونه رسید و واردش شد..

_لیام؟ بیا سفارشت رسید

یهو باکس از دستش چنگ زده شد که با وحشت دستشو رو قلبش گذاشت

_یسسسس بستنی منههه

زین با تعجب به حرکت لیام نگاه کرد

_داری باهام شوخی میکنی ! این چه حرکتیه مگه از قحطی برگشتی مرتیکه؟
_بعدا جوابتو میدم الان باید به معدم برسم
_باور کن جلوتو نمیگیرم که اون یچخالو خالی کنی لیام پس انقدر عجله نداشته باش

بی توجه به زین باکس بستنی رو همراه خودش برد به اشپزخونه..
زین سری به نشانه تاسف تکون داد و به طبقه بالا اومد و لباساشو عوض کرد..روی تخت نشست و گوشیشو برداشت، به لیست مخاطبین نگاهی انداخت و بینشون اسم هری رو دید..البته "استایلز کوچولو " سیوش کرده..
شاید به نظر بقیه مسخره بیاد ولی..این چیزی بود که اون لحظه دلش میخواست سیو کنه..

دکمه دیلیت رو زد ولی موقع زدن تایید..شکی بهش هجوم اورد و مانع اینکار شد..شونه بالا انداخت،شاید یه روزی لازم شد..البته اگه ایندفعه با مشت نزنه تو صورتش..اخلاق اون گربه وحشی هیچ به قیافه کیوتش نمیخوره و اخرین بار مطمئنه با دیدن اون وسایل اگه بهش نزدیک میشد با تمام توانش مشتی تو صورت زین میزد!..

بلند شد و برگشت طبقه پایین و وارد اشپزخونه شد..لیام متوجه حضور زین شد و به سمتش برگشت

_میخوری؟

زین خودشو کج کرد و نگاهی به باکس انداخت،اگه بگه میخوام باید فقط کفشو لیس بزنه..

_نه ممنون
_ازدستش دادی
_اوه جدی؟ بازم نه ممنون
_برنامت واسه شام چیه؟
_مطمئنی از الان میخوای به شام فکر کنی؟
_قطعا

زین کف دستشو به پیشونیش کوبوند و نگاهی به لیام انداخت..

_گوشه لبت یه ذره توت فرنگیه..مطمئن باشم که با قاشق اونو خوردی؟

لیام لیسی به لبش زد و شونه بالا انداخت..

_تا حدودی

و دوباره مشغول خوردن ته مونده بستنیش شد..

زین زیر لب غر زد: از اون عضله ها خجالت بکش مرد !..

لیام و خجالت؟..نه راستش !

༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄

هری گازی به پیتزاش زد و به لویی که روی اون تیکه های بیچاره پیتزا مثل اژدها چمباتمه زده و داره تیکه پارشون میکنه نگاهی انداخت..

_لویی ارومتر بخور اون دخترا کم کم دارن ازت میترسن

لویی نگاهی به میز بغلی انداخت که چهارتا دختر روی صندلی هاش نشستن و از وقتی اومدن زیر نظر اون ها قرار دارن..

_گورباباشون !

هری سری تکون داد و دستشو زیر چونش گذاشت

_که اینطور..