[part 30]

75 14 24
                                    

🚫❌ هشدار این پارت دارای صحنه های جنسی خشن و تجاوز  است اگه روحیه شو ندارید ب صحنه ش رسیدید رد کنید.
.
.
.
.
.
.

تکخند عصبی ای زد و با کلافگی نفس شکسته ای کشید..هری نگاه از حالت ناخوانای زین گرفت و به سمت صاحب صدا برگشت..مرد ناشناسی که با سرگرمی به زین خیره شده و نیشخند عمیقش احساس خوبی نمیده.

الکس:اوه حتما انتظار دیدنمو نداشتی مگه نه؟ دلت برام تنگ نشده بود؟! خیلی وقته که همو ندیدیم..

تیله های عسلی رنگش این بار هری رو نشونه گرفت و نگاهی به سرتاپاش انداخت.

_واقعا سوپرایز شدم زین..اینطور که شنیدم این پسر پارتنرته درسته؟..آم یعنی بازم پارتنر سکس؟!

نیشخندش عمیقتر شد و یه قدم جلو اومد.

_کنجکاوم بدونم کدومتون تاپ و کدومتون باتمه..خیلی جالب بنظر میاد مگه نه؟

استخوان فک زین تکون عمیقی خورد و بدون جواب دادن بهش دست هری رو گرفت.

_بریم هری..

_فکر کنم الان راحتتر فهمیدم کی باتمه..

رو به هری ادامه داد: تو تخت کارش چطوره؟! از مستر بودنش چیزی نمیدونم ولی میتونم بهت قول بدم وقتی زیرت باشه یه اسلیو درتی و هاته اونقدر که هیچوقت از به فاک دادنش خست..

نتونست جمله کثیفش و کلمات بی رحمانه اش رو کامل کنه چون زین یقه اشو گرفت و با سر به صورتش کوبوند! شدت ضربه به قدری بود که صداش واضحا به گوش هری رسید اما نتونست حرکتی انجام بده چون همین الان هم مشت های پی در پی ای که زین تو صورت الکس میخوابونه باعث شده خون زینت بخش پنجه زین و صورت الکس بشه!..به سرعت دورشون شلوغ شد و افراد زیادی دارن زین رو از الکس جدا میکنن..بدن الکس بیجون روی زمین افتاده و چشماش بسته شدن اما زین مصرانه سعی داره بازم دست خودشو بدرد بیاره تا اون چشما دیگه هیچوقت باز نشن!..
هری خیلی دیر به خودش اومد..شوکی که حرفای الکس بهش وارد کرد و از طرفی این واکنش فوق خشونت بار از زین..قبل از اینکه حرکتی کنه زین از خونه خارج شد و بی هیچ مکثی به سمت ماشینش حرکت کرد..
هری با عجله دنبالش اومد اما ماشین زین رو دید که از پارکینگ خارج شد..
لیام و لویی هم بیرون اومدن.

لیام:هی یهویی چیشد؟! اون مرتیکه حرومزاده چی بهش گفت که انقدر قاطی کرد؟
لویی:میشناختیش؟!
لیام:متاسفانه خیلی خوب..هری با توام! به زین چی گفت؟

هری با تعلل اب دهنشو قورت داد.
_حرفای...بد...خیلی بد..

لیام:عوضی مادر به خطا !..
لویی:این یارو که کاملا بیهوش شد..خیلی ناجور زدش
لیام:خیلی دارم خودمو کنترل میکنم که تو بیهوشیش به گا ندمش!

هری:بچه ها..من باید برم..باید برم پیش زین..حالش اصلا خوب نبود میترسم بلایی سر خودش بیاره

Ludusꨄ︎ [𝐙𝐚𝐫𝐫𝐲] ||Completed||Where stories live. Discover now