اسمات داریم🔞
خب گایز دوس ندارین اسمات خشن و دردناکو کلا نخونید این فف و ریپورتم نکنید خواهشاً دیگه من هردفعه اعلام نمیکنم ❤️تا شب سعی کرد مزاحم زین نشه چون بنظر برنامه کاری امروزش فشرده بود و وقتی بهش زنگ زد گفت داخل یه جلسه اس..نمیتونه انکار کنه که دلش تو همین تایم کوتاه تنگ شده..
گوشی رو کنار گذاشت و روی صندلی نشست..باید یه فکر اساسی بکنه؛یه سوپرایز برای اولین رابطشون..دلش میخواد زینو خوشحال کنه ولی.. اون که چیزی از اون وسایل عجیب و غریب چیزی نمیدونه..لپ تاپش رو باز کرد و وارد گوگل شد..چیزی که میخواست رو تایپ کرد و وارد سایت شدبا دیدن یه سری وسایل ابروهاش بالا پرید..اولیش یه سری قلاده چرمی تیغ دار و سادس که بنظر میاد دور گردن میندازن..ناخداگاه دستش به سمت گردنش رفت و اب دهنشو قورت داد..
_این برای کنترل کردنه..خب مگه ادم شعور نداره؟ هرکاری هست بهش بگو انجام میده دیگه قلاده چرا اخه؟..اگه زین بخواد همچین چیزی رو دور گردنم بندازه اون قلاده رو تو کونش جا میدم!..
از این یکی خوشش نیومد و رفت سراغ بعدی..انواع شلاق های کوچیک و بزرگ برای تنبیه و یه چیزایی به اسم فلک..با نگاه ناخوشایندی بهشون خیره شد..
_تنبیه!؟..محض رضای فاک مگه میخوای سگ تربیت کنی مرتیکه؟! من هر غلطی بکنم باید از اینا بهم بزنی؟هووف
جوری با خودش غر میزنه انگار زین جلوش منتظر وایستاده تا همه اونارو همین الان امتحان کنه..
رفت سراغ بعدی که یه کمربنده و نوشته برای جلوگیری از خودارضایی استفاده میشه..با نگاه غریبی به صفحه مانیتور انداخت و بعد به شلوارش..
با دستاش ابعاد کمربند رو گرفت و بعد روی دیکش قرار داد..(فقط تصور کنین🤣).._این یه شوخی بزرگه!..من خودارضایی نمیکنم پس به این وسیله شرم اور احتیاجی ندارم!
بعدی..گیره نوک نیپل! با دیدن اون گیره ها روی نیپل یه فرد دستاشو روی گیلاساش گذاشت(من به ممه هری میگم گیلاس شمام باید اینجا بگین)
_درد داره!
بعدی..یه حلقه دیک؟..انتهای دیک قرارش میدن تا تایم بیشتری تو حالت هارد بمونه!..
نفسشو محکم فوت کرد!.._نمیخواممممممممم!
ردش کرد تا به بعدی برسه..دستگاه سکس!..دستشو ستون چونش کرد و متفکر به مانیتور نگاه کرد..
_من اگه میخواستم یه دستگاه فلزی منو به فاک بده خب با کفگیر و قابلمه میرفتم تو رابطه این چه شتیه وات د هل گااد!
بعدی..یه کاره که بهش میگن تحریک با الکتریسیته به طوری برای تحریک و هورنی شدن از برق استفاده میشه..
YOU ARE READING
Ludusꨄ︎ [𝐙𝐚𝐫𝐫𝐲] ||Completed||
Fanfictionاین یه تناقض خاصه..بیمار باشی در عین حال که خودت درمانگری..درمانگر باشی و مرهمی برای دردت وجود نداشته باشه :) این جریان زندگی دو پسره..زین که روانپزشکی مشهور و حرفه ایست ،دوباره به زندگی بیمارش هری رنگ میپاشه..در حالی که قلب خودش مریضه..و هری چطور م...