[part 16]

268 46 82
                                    

در خونه رو باز کرد و وارد شد..بعد از اینکه از زنگ زدن و اطلاع دادن نتیجه ای نگرفت از کلید یدک خونه که دستشه استفاده کرد..
وارد خونه شد و زین رو صدا کرد..
خریدهارو روی کانتر اشپزخونه گذاشت و بازم اسم زین رو تکرار کرد

_کجایی تو پسر..

شمارشو گرفت که صدای گوشیش از روی مبل ها بلند شد..پس خونست
اومد طبقه بالا..یکی یکی اتاق هارو چک کرد و وقتی دید خبری از زین نیست..به سمت اتاق قرمز راه افتاد و با در نیمه باز روبرو شد..درو اروم هل داد

_زین؟..

وارد اتاق شد و با دیدن زینی ک با دست خونی روی زمینه و وضع اتاق هراسون به سمتش اومد و تکونش داد

_زین؟ بیدارشو پسر! زین !

با تکون های متوالی بالاخره پلک های زین از هم باز شد و نگاهش به لیام افتاد

_لی..ام
_چیکار کردی با خودت؟ این چه سرو وضعیه؟

کمکش کرد بلند بشه..دست زخمی زین رو تو دستش گرفت و نگاهی بهش انداخت

_باید پانسمانش کنم..پسره احمق بلند شو ببینم

دست زین رو گرفت و بلندش کرد و اوردش طبقه پایین..
دست زین رو تمیز و پانسمان کرد و تمام مدت زین ساکت موند
تشکر زیر لبی از لیام کرد و دستاشو بهم گره زد

_خب..نمیخوای بگی چیشده؟
_مگه قراره چیزی شده باشه؟
_اول اینکه جواب تماسامو نمیدی و بعد از اینکه اومدم خونت میبینم تو اون اتاق با اینه خرد شده و مشت خونی کف زمین خوابیدی..بنظرت چیزی نشده؟
_تو چطور وارد خونه شدی؟
_با کلید
_کدوم کلید
_یدک
_یدک من دست خودمه
_یدک تو دست خودته نه یدک من..سر یه فرصت ازش کپی زدم

زین با چشمای ریز شده به لیام نگاه کرد

_اونجوری منو نگاه نکن برای همچین مواقعی زدم اگ نبودم که الا کمرت خشک شده اونجا
_لیام من میتونستم بیدار بشم و اوضاعو مرتب کنم گلوله نخورده بودم
_اینم عوض تشکرت من احمقم که نگران توام
_خیلی خب لوس نشو
_خیلی خب توام بگو چه مرگت شده بود؟
_ترجیح میدم راجبش صحبت نکنم
_به ندرت پیش میاد انقدر عصبی بشی..اولین بار اون شب بود..که بعدش عصبانیت هات به اوجش رسید..و اخریش چند ماه پیش..حالا چیشده که دوباره اتفاق افتاده؟
_چیزی نیست لیام..لطفا ادامش نده

لیام میدونست زین هنوزم داره ازار میبینه..از راه های زیادی برای ارامش دادن به خودش استفاده کرد ولی نمیشد..انگار چیزی تو وجودش کم داشت و با روش های علمی و پزشکی نمیتونست چیزیو اروم کنه..خیلی جالبه نه؟ دکتری که خودش خلا داره..همیشه برای لیام سوال بود که چطور تو دنیای واقعی عادی و یه دکتر خیلی موفق با قوه ادراک قویه..و در خلوت خودش شکننده ترین موجود..
صد در صد این چیز خوبی نبود..

Ludusꨄ︎ [𝐙𝐚𝐫𝐫𝐲] ||Completed||Where stories live. Discover now