PART 6

177 56 5
                                    

زیر لب گفتم:خوب منم همینو می گم دیگه ... باید از اینجا بریم ... بریم بیمارستان

بلند شدم و دستمو به سمتش دراز کردم تا کمکش کنم بلند بشه
اما دوباره دستمو پس زد و بلند شد و رفت

نه مثل اینکه این پسر قصد داره امشب منو به مرز جنون برسونه

دوباره بعد از چند قدم پاهاش سست شد و داشت می افتاد
(اخه مگه مجبوری با این حالت بری؟)

از پشت دستامو زیر بغلش حلقه کردم تا نیوفته اما یهو دادش رفت هوا
مگه چی کارش کردم ؟!!

روی زمین ولو شده بود و از درد به خودش می پیچید
دستش رو شونه راستش بود

نکنه کتفشم در رفته؟!!

ترسیده بودم،اینجور که معلوم بود پسره همه جاش داغون بود
اگه یه خورده دیگه پیش می رفت معلوم نبود اینبار چه بلایی سرش بیاد و اخ کجاش در بیاد

ازش عذرخواهی کردم و بهش گفتم انگار کتفتم اسیب دیده پس به خودت رحم کن و تکون نخور

قبل از اینکه دوباره بلند بشه و بره
بلند شدم و با عجله سراغ موتورم رفتم

وقتی خواستم موتور رو بلند کنم دوباره زخم پهلوم شروع کرد به سوختن و درد گرفتن

انقدر ذهنم درگیر اون پسر شده بود که به کل حال خودمو فراموش کرده بودم

به سختی موتور رو بلند کردم و رو جک گذاشتم
ساکمو از رو زمین برداشتم اما همین که خواستم برم یه چیزی توجهمو جلب کرد

جلو رفتم
یه بقچه پارچه ای بود

حتما ماله همون پسر لجبازه!!
بقچه رو هم گذاشتم تو ساکمو و اونو پشت موتور بستم

به سمت پسر موتور رو هل دادم
و رفتم کمکش کنم که بشینه روی موتور
اما دوباره لج کرد و نگذاشت کمکش کنم

با خودم گفتم بلاخره یکی غد تر و لجباز تر از خودمو دیدم

کلافم کرده بود

دوباره صدامو بردم بالا :
بس کن...انتظار نداری که اینجا ولت کنم ؟؟! من اینکارو نمی کنم
پس بیخودی لج نکن و بزار کمکت کنم
وگرنه به زور می برمت

انگار در مقابل این پسر فقط داد و هوار جواب می داد

بلاخره دست از لجبازی برداشت و گذاشت بلندش کنم
و سوار موتور شد

می ترسیدم با جا به جا کردنش بیشتر اسیب ببینه اما چاره چی بود ؟از کجا امبولانس گیر می اوردم؟!!
بهتر از این بود که اونجا تلف بشه

ته دلم خوشحال شدم که از پس این پسر لجباز بر اومدم
سوار موتور شدم و بهش گفتم منو سفت بگیر نیوفتی
اما هیچ واکنشی نشون نداد
بهش نگاه کردم اما انگار قصد نداشت حرف گوش کنه

NecklacesWhere stories live. Discover now