PART 20

117 48 11
                                    

شاید یوبین درست می گه
شاید بتونم زیبایی هارو وارد زندگیم کنم
هرچند برای مدت کوتاهی
و تو اولین چیز زیبایی هستی که دیدم
نه تنها ظاهرت زیباست
بلکه قلب و روح زیبایی داری
وانگ ییبو فرشته نجات من

ییبو:جان پس کجا موندی؟

جان از افکارش بیرون اومد :اووومدددم

وسایلشو برداشت و به حموم رفت

ییبو منتظر ایستاده بود


ییبو:بیا بشین اینجا


جان هرکاری ییبو می گفت کرد
ییبو سلفونی رو به دورگچ پای جان پیچید
به طوری که مطمئن شد قطره ای آب بهش نفوذ نکنه

حوله ای رو دوش جان انداخت و ازش خواست سرشو
به سمت بیرون کج کنه
درجه ابو تنظیم کرد و موهاشو خیس کرد
با دقت مقداری شامپو کف دستش ریخت و باهاش سر جانو ماساژ می داد

ارامشی عجیبی در اون لحظه حاکم قلب و روح هردوشون شده بود
انگار به این باهم بودن نیاز داشتن
نیاز داشتن که ارامش رو در کنار هم معنی کنند

ییبو شیطنتش گل کرد و شروع کرد به موهای جان به وسیله کف شکلک دادن

جان که شیطنت ییبو رو فهمیده بود سرشو بلند کرد
و گفت چیکار می کنی؟

ییبو با خنده گفت:دارم خوشگلت می کنم

جان:هی نکن...الان موهام گره می خوره... ییبو

ییبو:حیف این موهای بلندت نیست همش گوجه ای بستی؟ببین اینجوری چه خوشگله

جان:اونوقت چه جوری باید ببینم شاهکار شمارو؟

ییبو:وایسا الان نشونت می دم...دستش نزنیا

ییبو اینه دستشویی رو پایین اورد و جلوش گرفت

ییبو:ببین چقدر جذاب شدی

جان به خودش در اینه نگاه کرد و به شکلکی ییبو به موهاش داده بود خندید

جان:پیکاسو اینا شاخن الان رو کله من کاشتی؟

ییبو با تعجب پرسید:
چطور متوجه اثر هنری من نمیشی؟
واقعا گل به این قشنگی رو تشخیص نمی دی؟

و قیافه حق به جانبی به خودش گرفت
جان نیشخندی زد و جوابشو داد
:بیشتر شبیه علفن تا گل

ییبو قیافه مثلا ناراحتی به خودش گرفت:
واقعا که اصلا درک هنری نداری


جان دستشو تو موهاش برد تا شاهکار ییبو رو خراب کنه

ییبوآینه رو کنار گذاشت و جلو رفت:
چیکار کردی؟چرا همشو خراب کردی

جان از فرصت استفاده کرد و کف روی دستاشو به سر و صورت ییبو مالید

NecklacesWhere stories live. Discover now