تلفنم زنگ خورد،شوکای بود
گوشی رو برداشتم:سلام
-:سلام بر پسر سلام کن
ببین چقدر جان تاثیرات مثبت روت گذاشتهنخیر باز مسخره بازیش گل کرد:
شوکای اگه کار نداری قطع کن الکی مزاحم نشو
می خوام برم کار دارم-:کجا به سلامتی؟میرید دور دور منم ببرید
بی حوصله گفتم:کم چرت بگو،می خوام برم دیدن لیسا
-:یه لحظه وایسا ببینم اصلا مگه تو سر کار نباید باشی؟
جوابشو دادم:حالم خوب نبود برگشتم خونه
دیگه سوالی نیست فضول جان؟-:این فضولی نیست فقط می خواستم مطلع بشم
حالا چرا یاد لیسا افتادی؟اه کوتاهی کشیدم:دلم شور میزنه،دو روزه ازش بیخبریم
-:بهش بگو شیرین بزنه،خبرای خوبی دارم
کمی به جلو متمایل شدم و گوشی رو محکم تر تو دستم فشار دادم:
چه خبری؟-:شمارمو داده بودم به یکی از پرستارا که اگه لیسا بهوش اومد بهم زنگ بزنه
چند دقیقه پیش بهم تلفن کرد و گفت لیسا بهوش اومدهخوشحال شدم و هیجان زده گفتم:
جدا؟
اینکه عالیه...حالش چطوره؟-:نمی دونم اما دارم میرم اونجا که بفهمم
بدون مکث گفتم:بیا دنبالم باهم میریم
-:نه نه، اصلا
از پرستاره شنیدم اون عوضیا که این بلا رو سر لیسا اوردن هنوز دور و بر بیمارستان می چرخن
اونجا رفتن خطرناکه هم برای تو هم برای جاناز چیزی که شنیدم عصبانی شدم با خشم گفتم:
بهتر هنوز حسابمو باهاشون تصفیه نکردم امروز
حسابمو باهاشون صاف می کنم-:چیزی که صاف میشه دهن توعه
بابا چرا نمی خوای بفهمی یه تنه حریفشون نمیشی
باز می خوای بیای کتک بخوری؟
تازه اگه دنبالتت کنن و جای جان رو بفهمن چی؟وقتی اسم جان اومد وسط تنم لرزید این احمق بیراه نمی گفت
حتما از پرسه زدنشون اون دور بر هدفی داشتن که به جان مربوط می شد:این خطر در مورد تو هم هست اگه تو رو هم
تعقیب کنن چی؟-:ببین اومدی نسازیا،بی خودی دلیل نتراش برای من
که نیام خونت
کسی منو با جان ندیده اونجا از کجا می خوان بفهمن من جانو میشناسم
فقط می دونن من لیسارو پیدا کردم
در ضمن با بادیگاردای بابام میرم
که اگه وحشی بازی در اوردن حسابشونو برسنتعجب کردم:به بابات همه چی رو گفتی؟
-:مگه مغز خر خوردم بگم....اما از بدشانسیم خودش فهمیده بود
واسم بپا گذاشته پیرمرد
YOU ARE READING
Necklaces
Fanfictionداستان یک آشنایی، آشنایی که با یک تصادف شروع شد و کم کم قلب و سرنوشت دو پسر رو بهم پیوند زد ،آشنایی که باعث تغییر زندگی هر دو نفر شد. امیدوارم که این فیک رو دوست داشته باشید و با نظرات و لایکاتون حمایتش کنید *هپی اند* *ییبو تاپ* ژانر:* عاشقانه - درا...