PART 37

79 32 7
                                    

نیشخندی زدم و زیر لب گفتم:
کجا تازه پیدات کردم
حالا حالا ها باهات کار دارم

مرده که نفهمید چی گفتم گفت:
《چی ور ور می کنی
تن لشتو از روم بردار》

از اونجایی که این مرد جز دار و دسته جانی هوانگه
پس می تونه اطلاعات خوبی بهم بده
پس باید باهاش از در دوستی در بیام

برای همین از روش بلند شدم و لباسشو تکوندم و گفتم:
《زودتر می گفتی داداش اینقدر خفنی
شنیدم هرکسیو تو دستشون راه نمی دن
معلومه خیلی خفنی》


مرده بلند شد و لباسشو تکون داد
بادی به غبغبش انداخت و گفت:
《پس چی؟!حالا که فهمیدی شرتو کم کن》

رفت سراغه دختره وانگ لین که بگیرتش

وانگ لین
داشت مقاومت می کرد که
برادرش از پاهام آویزون شد و با التماس گفت:
《گاگا گاگا نزار خواهرمو ببره
خواهش می کنم》

التماس تو چشمای پسر بچه
باعث شد یه لحظه بیخیال نقشم و اهمیت مرد بشم

دست مرد رو گرفتم و گفتم:
《داداش مشکل چیه؟!
چطوره ولش کنی و باهم صحبت کنیم هان؟》


مرد دستمو که رو شونش بود پس زد و گفت:
《تو چی می گی؟؟!فضول محله ای؟》

خنده کجی کردم و گفتم:
《فکر کن آره
حالا نمیشه محض رفع کنجکاوی منم که شده یه امار بدی؟!》


مرد خندید و گفت:
《خوشم میاد پرویی،باشه اینبارو می گم
این هرزه به خودش جرئت داده کفشمو لگد کنه》

خندیدم و گفتم:
《این که عصبانیت نداره داداش خوب تمیزش می کنه برات》

مرده با وقاحت تمام تو چشمام نگاه کرد و گفت:
《چطوره خودت بشینی رو زمین و با لبات تمیزش کنی؟
شایدم بهتر باشه لیسش بزنی؟!
نظرت چیه اونوقت منم از این هرزه می گذرم》

خون خونمو می خورد حقش بود بزنم دک و دهنشو بیارم پایین
دستامو از عصبانیت مشت کردم
وانگ لین اومد خم بشه تا کفششو تمیز کنه که جلوشو گرفتم

نباید این دختر انقدر حقیر بشه
(پسر جنتلمنم😍)

لبخند زورکی زدم و گفتم:
《چرا که نه
اما اگه لیسش بزنم کفشت خراب نمیشه؟!》

به دور و برم نگاه کردم
یه پسر که داشت از یه بطری آب می خورد پشت سرمون بود

عقب رفتم و بطری رو از دستش کشیدم
و برگشتم سمت مرده
خم شدم و اب تو بطری رو ریختم رو کفشش
و با آستین لباسم پاکش کردم
بلند شدم و با همون لبخند ساختگی گفتم:
《حله؟!》

مرده نیشخند زد و با لحن تهوع اوری گفت:
《به درد پادویی می خوری سگ خوبی میشی》

شیطونه می گه بزنم فکشو بیارم پایین
تا دیگه هرچی لایق خودشه رو بار من نکنه

NecklacesWhere stories live. Discover now