PART 7

177 52 32
                                    

ییبو: نکنه....نکنه تیرم خورده؟!!!

-: چرا باید تیر خورده باشه؟
دکتر مشکوک نگاهم کرد و گفت دقیقا چه اتفاقی براش افتاده؟!

اوه شت اگه الان جریان تیراندازی رو بگم پای پلیس میاد وسط اونوقت باید بگم دقیقا اونجا چه غلطی می کردم
احتمالا هرچیم بگم که من نجاتش دادم کسی حرفمو باور نمی کنه و متهمم
اینجوره که معلومه تیر نخورده پس مشکلی نیست اگه جریانو کامل نگم،با قیافه ای خونسرد گفتم

ییبو :به همکاراتونم گفتم من داشتم با موتورم می رفتم که یهو پرید جلومو تصادف کردیم بعدم رسوندمش بیمارستان

-:پس چرا گفتید تیر خورده؟

ییبو :اینجور که شما دارید توصیف می کنید وضعش همین الانم خوب نیست و نگران کنندست
اما وقتی گفتید اتفاق نگران کننده تری هم هست فکرم رفت سراغ تیر و عمل و ...
چون دستم وقتی این پسر رو بلند کردم خونی شد گفتم شاید یه اتفاقی شبیه تیر خوردن  براش افتاده
نکنه مریضی خطرناکی داره؟؟

دکتره که انگار خیالش کمی راحتر شده بود گفت :

نه پسر جون ،فقط شرایط بدنیش خوب نیست
بدنش خیلی ضعیفه و اینجور که معلومه آثار سوتغذیه شدید هم داره
با این بدن ضعیف و آسیب هایی که دیده ممکنه بدنش نتونه تحمل کنه امکانش هست بره تو کما

ییبو:جای دیگش آسیب ندیده ؟سرش چطور ؟اخه از پیشونیش خون میومد

-: باید جواب اسکن ها و آزمایشاتش بیاد تا مشخص بشه فعلا چیزی نمی تونم بگم

ییبو: چقدر باید اینجا بمونه؟

-:تا وقتی بهوش بیاد و شرایطش استیبل بشه ،تا وقتی بهوش نیومده شما نمی تونید از اینجا برید باید از زبون بیمار هم شرح اتفاق رو بشنویم

ییبو: باشه جایی نمی رم، فقط باید برم پذیرش کارای بستریشو بکنم اونجا که اشکال نداره برم؟

-: می تونید برید

تشکر کردم و خواستم برم سمت پذیرش که پسر بچه ای با سرعت اومد سمتم و اسباب بازیش رو صاف کرد تو پهلوی زخمیم

دیگه نفهمیدم چی شد،چشام سیاهی رفت و دنیا تیره و تار شد


+:روی بدن پسری که اوردش آثار کبودی و زخم های کهنه بود
دکتر گفت ممکنه همین پسره اینکارو باهاش کرده باشه

×:پس مظنونه ،به پلیس خبر دادین؟

+:نه دکتر گفته فعلا دست نگه داریم تا اون یکی پسره بهوش بیاد

×:منم فک نمی کنم کار این بیچاره باشه،
معلوم نیست چرا زخمی شده پرستار لو به سختی لباس موتور سواریشو از تنش دراورد
یه موتورم بیرون پارکه فک کنم ماله خودشه

NecklacesWhere stories live. Discover now