PART 36

86 37 16
                                    

《ییبو》

تقریبا ۱ ماه و نیمه که از رفتنم و ندیدن بچه ها می گذرهتو این مدت هر از گاهی از سونگجو بهم پیام می رسید و می فهمیدم حال جان و بچه ها خوبه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تقریبا ۱ ماه و نیمه که از رفتنم و ندیدن بچه ها می گذره
تو این مدت هر از گاهی از سونگجو بهم پیام می رسید و می فهمیدم حال جان و بچه ها خوبه

طبق خبرایی که می رسید فهمیدم
جان مشغول به کار شده
طبق قرارمون مشاوره میره و حالش بهتره
و با کمک دانیل و استعداد ذاتیش مهارت های رزمیش بهتر و بیشتر شده
و هر از گاهی هم سراغ منو از بچه ها می گیره

و این چیزیه که تو این مدت دلگرمم کرد و بهم کمک کرد سر پا بمونم
جان بعد از شنیدن اعترافم نرفته و سراغم رو می گیره

پس می تونم به خودم امیدواری بدم که اونم دلش برام تنگ شده
اونم ممکنه منو دوست داشته باشه

من هم طبق برنامه ای که داشتم دو هفته اول
رو فقط اختصاص دادم به کار و تو وقت استراحت ورزش کردم
گزارش سرقت موتور هم  همون روزهای اول دادم
اما پلیس مشکوک شد که چرا انقدر دیر گزارش دادم
ولی گفتن پیگیری می کنن

از هفته سوم تمرینات رزمی رو با مربی باشگاهی که توش کار می کنم شروع کردم
بعضی روز ها هم دور و بر جایی که با جان تصادف کردم می پلکیدم و تونستم
امارشو در بیارم

یه باند خلافکاری کوچیک اون نزدیک ها مستقره
فک کنم همون جاییه که جان ازش فرار کرد
رئیسش یه پیرمرد بود به اسم فن لانگ

اینطور که شنیدم حدودا از زمان تصادف
مثل اینکه یه دستش قطع شده

باید بفهمم چرا چون حس ششم می گه به جان مربوطه
و این شد یکی از اهدافم

اوایل هفته سوم بود که
گزارش سرقت بلاخره جوابش اومد
و از ایستگاه پلیس بهم زنگ زدن تا برم موتور رو تحویل بگیرم

اما وقتی رسیدم از موتورم فقط جنازه اش باقی مونده بود
متاسفانه مجبور شدم یه موتور دست دوم مدل پایین
اجاره کنم
تا هزینه رفت و امدم هم کم بشه

جنازه موتورمم اسقاط کردن و فقط پول آهنشو دادن

از زمانی که موتور رو تحویل گرفتم
احساس می کنم زیر نظرم
و هر جایی که می رم دو نفر سایه به سایم میان
اما نزدیک نمی شن

NecklacesWhere stories live. Discover now