آگاپه ی عزیز،
امروز درختِ صنوبری که چهارصد و نود و نه سال پذیرای ساکنین این نقطه از کره ی خاکی و همچنین پذیرای حضور گایا بوده، پانصدمین بهار خود را آغاز کرد.با این حال نمیدانم چه فضیلتی در پشت داستان این درخت وجود دارد که تا این حد ذهن مردم روتردام را به خود مشغول ساخته. عده ای میگفتند که پیش از گایا افرادی دیگر در جوار این درخت روزگار سپری میکرده اند، هر چند که این امری است واضح و مسلم_چرا که فضیلت زمینی بودن قرار گرفتن در اجتماع موجودات مختلف است و این امر حتی بر روی حیات درختی بی آزار هم بی تاثیر نبوده_ اما بهرحال این سخنان تمام آن چیزی نیست که نُقل دهان این مردمان کنجکاو شده.
ظاهرا عادتِ این جماعت اینگونه ایجاب میکند که ابتدای سخن را به جملاتِ اغلب منطقی، واضح و مسلم گره بزنند و خرافه ها و گزافه ها و شایدها و بایدها را با سوزن مغلطه و سفسطه، وصله ی انتهای سخن کنند
و امان از این وصله های ناجور که گریبانگیر مردمانی همچون من است.
یکی از این خرافات داستان مردی را روایت میکند به اسم "الیور-جان-اورمن"، عده ای معتقدند که این مرد آموزگاری بدخلق و کینه توز بوده و عده ای هم در مقام تکذیب این سخن، اعلام کرده اند که الیور شغل بخصوصی نداشته و اتفاقاّ مرد کم سواد و منزویی بوده. حال سوا از این سوال که چرا مردم از شنیدن داستان زندگی فردی که یکی از اصلی ترین خصیصه های هویت او، یعنی شغل او را با اطمینانِ خاطر نمیدانند، لذت میبرند خود بحثی اسرارآمیز و مفصل خواهد بود.در ادامه ی این روایت، آمده که الیور شدیدا نسبت به کودکان کینه توز بوده و رفتاری نامهربانانه با آنها داشته و همین تفکر مسموم شبی دست او را به خون کودکی بی پناه آغشته میکند، به اینصورت که شبی پس از صرف غذا از پشت شیشه های بخار گرفته منزل خود هاله ای از پیکر نیمه جان کودکی را تشخیص میدهد و همان لحظه دچار جنون زدگی میشود و بلافاصله از منزل خود خارج شده و شاخه ای تنومند از این صنوبر را به قوت بازو های کلفتش جدا میکند و در یک آن بر روی بدن زخمی و ضعیف کودک، ضربه ای پرقوت میزند.
فردای آن روز که به حالت افاقه برمیگردد و متوجه جرم شنیع خود میشود فورا جسد مقتول را از منزل خارج کرده و در دریا غرق میکند و تا به امروز که دست کم دویست سال گذشته هیچکس مدرک و گواهِ معتبری برای انداختن الیور در دام قانون پیدا نکرده و به همین علت است که روی تنه ی این صنوبر سال خورده، جهت تقریب ذهن اطرافیان، طرح هایی همچون چشمِ آدمیزاد دیده میشود و علت آن این است که صنوبر حیاط خانه ی من تنها شاهد موجود برای آن واقعه ی بیرحمانه بوده و تا روزِ قیامت چشمان این درخت باز میماند تا وقتی که زمانش فرا برسد و به عنوان شاهد در پیشگاه خداوند حاضر شود.
YOU ARE READING
Yellow Lights: Rotterdam
Short Story🔅Name : Yellow Lights: Rotterdam 🔅 Writer : Rednight 🔅 Genre : Letters 🔅 Couple : - 🔅 Character : Agape, Gaia در لابه لای نور های زرد و طلایی، بین عطر شیرین رزهای هلندی، تنها دو شهروند بیدار بودند که در میان انبوهی از کاغذها برای هم، نامه م...