آگاپهی عزیزم
آگاپه ی عزیزم و مجددا آگاپهی عزیزم!
نمیدانم اگر روزی سهواً و از روی خطا یا حتی هنگامِ مستی و در حینِ لغزش گاه و بی گاهِ افکارِ نگفته ام بر روی زبان، فاش شود که کاغذ بیچاره را چگونه روسیاه کردم تا صرفاً نخستین کلمهی این نامه را برگزیده باشم صورتت چه شکل و شمایلی به خود میگیرد.هرچند نگران حال آن کاغذ نباش، آن خسته جانِ بی رمق هم اکنون در انتهای سطح زبالهی اتاقم آرمیده است و کاغذ تازه نفسی را جایگزین کردم و به محض فرو رفتن جوهر در جانِ آن، نام آگاپه را برای سه بار، بصورت پیوسته و منظم نوشتم.
دانش آموز مستأصلی هستم که درس نخوانده و از روی دلتنگی، معلمش را رو سفید کرده و جای آن X مجهول الهویه، نامِ محبوبش را نشانده. آن هم برای سه بار!
آخَر نه میتوانم مساحت دلتنگی ام را با اعداد اندازهگیری کنم، نه میتوانم آن را تقسیم کنم، نه آن را تفریق کنم و بکاهم، نه جمع کنم و بیفزایم، با اعشار دست به یقه شوم یا دست به دامن درصد و احتمالات شوم. مثل اینکه دلتنگی آمده که "مَن" شود! به همین علت به سبک و سیاق بنده عمل کرده و نمیخواهد زبان ریاضیات را بفهمد و مهر اعداد و ارقام را به دل بگیرد.
در میان عامه، جملهی نچندان مشهوری وجود دارد که میگوید: "ترکیب یک نابغه با تنهایی همیشه خطرناک است" حال اگر به عنوان یک تحصیل کرده، مایل باشم که رفتارِ حرفه ای داشته باشم و ترازوی عدل و انصاف را زمین نگذارم؛ میتوان کمی تسامح و تساهل بخرج داد و در جواب گفت: "هرکسی نابغه متولد نمیشود اما هرکسی میتواند به شخص باهوشتری تبدیل شود"
چرا که از ابتدای کودکی تا هم اکنون که مرگ سراغی از من نگرفته هیچ دلیل محکمی که امّارهی مستدلی برای "نابغه بودنِ من" باشد پیدا نشده. بهرحال از لحاظ منطقی دو حالت بیشتر متصور نیست: یا گایا نابغه نیست، یا نابغه بودن گایا هنوز به اثبات نرسیده.
اخیرا این دوگانگی وسعت بیشتری یافته و از مخیله ام پا فراتر نهاده و در جهان واقعیت انقلابی دیدنی به پا کرده است.
هنوز مهرِ اخراج من از انجمن زنان خشک نشده بود که به هنگام رفتنم، خانم مری با آن غبغب برافروخته و صورت سرخ شده که میتوانست پرتره ای از یک تابلوی وحشت برانگیز باشد سد راه من شد، سپس با میخی درشت و یک چکش دست به کار شد و کلمات را، دانه دانه، بر روی دیوار حافظه ام حک کرد.
میگفت با این کار خود ننگ بزرگی برای انجمن او و خطری بزرگتر برای خود به جا گذاشته ام، خانمی متین و قابل احترام برای مردم هستم و نباید بخاطر آقای ارول، حرمت خود را لگد مالِ مردم کوچه و بازار کنم، مشاور حقوقی خوبی برای انجمن او بودهام اما برای خریدنِ جان قاتلی بی سر و پا همچون ارول و تغییر رای هیأت منصفه وکیلِ بی تبحری بیش نیستم.
YOU ARE READING
Yellow Lights: Rotterdam
Short Story🔅Name : Yellow Lights: Rotterdam 🔅 Writer : Rednight 🔅 Genre : Letters 🔅 Couple : - 🔅 Character : Agape, Gaia در لابه لای نور های زرد و طلایی، بین عطر شیرین رزهای هلندی، تنها دو شهروند بیدار بودند که در میان انبوهی از کاغذها برای هم، نامه م...