13. From Agape to Gaia

19 8 0
                                    

گایای عزیز
امید است که روزگارت خوش باشد.

به تازگی در آپارتمانم جاگیر شده ام! خانه را مبله اجاره کردم در نتیجه اثاث زیادی همراه خود نیاوردم.

آنقدر این روزها جسمم مشغول تلاش برای ادامه ی حیات و گذران زندگی است که حتی زمانی برای نشخوار فکری نمیابم. نگران خورد و خوراکم بودی، باید بگویم نباش; احوال معده ام این روز ها بهتر است و راحت تر تغذیه میکنم اما هنوزهم بوی گوشت ها، احوالم را به هم میریزد.

ابن روزها که از امانوئل دورم، صبحانه ام هم کمی تغییر کرده. به خیابان بیست و هفتم میروم و در کافه ی خانم ژاکلین، صبحانه ای که شامل تکه ای پیراشکی سبزیجات و یک فنجان اسپرسوی درست عصاره گیری نشده است را تناول میکنم.

برایت اگر از خانم ژاکلین بگویم، باید ایشان را بانویی قدبلند و ترکه ای تصور کنی با موهایی مواج و طلایی و چشم هایی درشت و زمردین; درست مثل عکس روی مجله های مد دهه پنجاه.

ایشان که دو رگه ای فلسطین/فرانسوی اند، ظاهرا تصمیم داشته به هالیوود برود و بعد از فوت مادرش، به خاطر پدر پیرش در آمستردام و در کافه ژاکلین، ساکن شده.

انگار خانم ژاکلینی که بوی ادکلن شیرینش در قهوه ماندگار شده و مزه ی گند میگیرد، ققنوسِ دست نیافتنی اش را پیدا کرده و از دست داده. آن ققنوس، حتما که نباید آدم باشد. هوم؟

همانطور که گفتم این روزها به دلیل مشغله ی زیاد، نه فرصتی برای مطالعه داشته ام نه تفکر، بنابر این مایل بودم در نامه ام بیشتر از خودم و ظواهر آمستردام برایت بنویسم. اما از این مورد میگذرم چرا که مایلم خودت با قطار به اینجا بیایی. فکر میکنم میتوانم منتظرت بمانم.

میخواستم بدانم احوال خانم ارول چطور است؟ آیا همچنان اطلاعی از ایشان در دسترس نیست؟ شرایط کمی پیچیده به نظر می آید و افکار منفی در این باره در ذهنم میچرخند که مایلم درباره شان سکوت کنم. اما... لطفا بیشتر مراقب خودت باش. منتظرم تا در اوایل پاییز، پرونده ات حل شده و در آمستردام در کنارم باشی تا به دیدن نمایشگاه پاییزی گل های هلند برویم.

کمی خسته ام پس سخن کوتاه میکنم
با احترام
—دوست تو، آگاپه

Yellow Lights: Rotterdam Where stories live. Discover now