Ep16

235 48 14
                                    


- ل: سریع، بدون درد خلاصش کن.


- : چشم قربان.

***



- ی: بفرمایین داخل


ژان وارد دفتر ییبو شد.


لبخندی روی لب‌های ییبو نشست و از جاش بلند شد و سمت ژان رفت.


- ژ: خوشحالم بعد از یه غیبت طولانی، شما رو دوباره پشت میز کارتون می‌بینم آقای وانگ!


ییبو چشم‌هاش رو چرخوند.


- ی: یه‌ بار مرخصی گرفتمااا! دو روزه داری تیکه بارونم میکنی!


ژان پشت میز ییبو رفت و نشست.


- ی: هییی! اینجا دفتر منه، پس من اونجا می‌شینم!


- ژ: من رئیسم؛ پس هرجا که دلم بخواد میشینم!


- ی: خب حالا.. کارم داشتی؟!


- ژ: فقط خواستم بهت سر بزنم


- ی: خب باشه اما...


صدای تلفن دفتر، صحبت ییبو رو قطع کرد.


ییبو تلفن رو جواب داد.


- ی: بله سارا؟!


- س: آقای وانگ، این پرونده‌ای که بهم دادین تا توی سیستم وارد کنم، یکم پیچیده‌س؛ میشه لطف کنین یه لحظه تشریف بیارین؟!


- ی: الان میام


ییبو تماس رو قطع کرد.


- ی: سارا به مشکل برخورده؛ برم ببینم چی شده.


- ژ: راحت باش.



بعد از رفتن ییبو، نگاه ژان به دوربین مدار بسته دفتر افتاد. چراغ قرمز دوربین، خاموش شد؛ این یعنی دوربین فیلمی ضبط نمیکنه؛ سارا کارش رو درست انجام داد.


سریع دست به کار شد و داخل دسکتاپ کامپیوتر ییبو رفت و دنبال کوچیک‌ترین سرنخی که ثابت کنه ییبو، با دنیای سایبری ارتباط داره، گشت.


به غیر از چندتا پرونده و مدرک که خود ژان هم ازشون خبر داشت، چیزی پیدا نکرد.


نفسش رو با حرص بیرون داد و دست به سینه شد و به صندلی تکیه داد


بعد از چند دقیقه، ییبو وارد دفتر شد و با لبخند سمت ژان اومد:


- ی: این قیافه‌ی درمونده‌ت برای چیه؟! کشتی‌هات غرق شدن؟!


ژان زیرلب یه سری کلمات نامفهوم گفت و بلند شد.


- ژ: نه فقط خسته‌م؛ کار سارا رو راه انداختی؟!


- ی: چیز خاصی نبود، فقط یکم گیج شده بود.



ژان روبه‌روی ییبو ایستاد و نگاهی بهش انداخت.

•The Godfathers• (𝐙𝐬𝐰𝐰)Where stories live. Discover now