- ژ: من به شخصه این معامله رو تضمین میکنم... بله قطعا سود کلانی بدست میاد. شرکت شیائو تاحالا توی هیچ معاملهای ضرر نکرده. بله شما میتونین به ما اعتماد کنین.
با باز شدن در دفترش، اخمی کرد؛ به اون منشی احمق گفته بود به کسی اجازهی ورود نده
- ژ: شرکتهای بزرگی با ما همکاری داشتن جناب مورگان و همهشون تا الان رضایت کامل داشتن.
با دیدن ییبو توی چارچوب در، اخمش باز شد.
ییبو کامل وارد دفتر شد و در رو بست. جلوتر رفت و زیرلب سلام کرد. ژان با حرکت سرش، جواب سلامش رو داد.
- ژ: سود این معامله صد در صدی ئه؛ اما باید صبر کنیم تا ببینیم دقیقا چقدر سود میکنیم. بعدش راجب تقسیم کردنش صحبت میکنیم.
ییبو روی میزکار، روبهروی ژان نشست و پاهاش رو آویزون کرد.
- ژ: جناب مورگان اختیار دارین! ما هیچکار غیرقانونیای انجام نمیدیم، از این لحاظ خیالتون راحت!
ییبو چشمهاش رو چرخوند و میدلفینگرش رو سمت ژان گرفت و ژان بیصدا خندید.
- ژ: پس با منشیم هماهنگ کنین تا روز معامله مشخص شه؛ خیلی ممنونم از اعتمادتون جناب مورگان؛ روز خوبی داشته باشین.
و تماس رو قطع کرد.
- ی: که هیچ کار غیرقانونیای انجام نمیدی؟! یه بار یادمه از اتاق سلاخی اومدی بیرون درحالی که دوتا دستهات تا آرنج خونی بودن! یا همین چند وقت پیش، سر برد پیت رو شیره مالیدی و بیشتر از ۵۰٪ از سهامش رو به اسم خودت کردی!
- ژ: بیب اون کار خودت بود.
ییبو مکثی کرد.
- ی: به هر حال منظورم رو رسوندم
ژان بلند خندید و صندلیش رو بیشتر نزدیک میز کرد.
یکدفعه اخم غلیظی بین ابروهای ییبو نشست.
- ی: تو به آماندا گفتی که نذاره کسی وارد دفترت شه؟! اون جنده جلوم رو گرفته بود و هی میگفت: (صداش رو نازک و دخترونه کرد) آقای شیائو کار واجبی دارن!
- ژ: عزیزم من که نمیدونستم تو قراره بعد از مدتها بیای شرکت و اینجا رو نورانی کنی.
ییبو چشمهاش رو چرخوند:
- ی: باشه حالا تیکه بنداز! اومدم به یه سری از پروندههایی که کپیشون رو توی خونه نداشتم، رسیدگی کنم.
- ژ: به هرحال خوش اومدی؛ شرکت خودتته.
ییبو ابرویی بالا انداخت.
- ی: عه؟! تا دو روز پیش شرکت آقای شیائو بود.
ژان چشمهاش رو چرخوند:
YOU ARE READING
•The Godfathers• (𝐙𝐬𝐰𝐰)
Fanfiction•𝔽𝕒𝕟𝕗𝕚𝕔𝕥𝕚𝕠𝕟• Name: 𝘛𝘩𝘦 𝘎𝘰𝘥𝘧𝘢𝘵𝘩𝘦𝘳𝘴 Genre: 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘔𝘢𝘧𝘪𝘢, 𝘈𝘤𝘵𝘪𝘰𝘯, 𝘚𝘮𝘶𝘵 Writer: @𝘈𝘻𝘢𝘥𝘹4 Editor: 𝘋𝘢𝘳𝘬𝘈𝘯𝘨𝘦𝘭 Couple: 𝘡𝘴𝘸𝘸 اسم: پدرخواندهها ژانر: عاشقانه، مافیا، اکشن، اسمات نویسنده: @Azadx4 ...