Ep20

289 52 17
                                    

- ژ: چک کردی؟
- الکس: بله قربان؛ از لحاظ تجهیزات تامین هستیم و برای درگیری احتمالی چیزی کم و کسر نداریم.

ژان سرش رو تکون داد...

توی سالن تمرین ایستاده بود و بادیگاردها رو نظاره میکرد.
- ژ: مشت‌هاتون باید محکم‌تر و جهت‌دار باشن! زانو همیشه نقطه ضعفه؛ ضربه‌ی درست بهش، میتونه طرف رو برای چندلحظه زمین بندازه و واسه‌تون وقت بخره! هوشیار باشین و حرکات حریف رو پیش‌بینی کنین!
صدای ژان توی سالن میپیچید و بادیگاردها سعی میکردن حرکات گفته شده رو روی حریف تمرینی‌شون انجام بدن.

- ژ: خبری ازش نشد..؟
ژان زیرلب گفت و امیدوار بود یه جواب متفاوت بشنوه.
- الکس: خیر قربان؛ طوری ناپدید شدن که انگار از همون اول هم نبودن
چشم‌هاش رو بست و نفس عمیقی کشید. تا الان هشت روز و پونزده ساعت گذشته اما هنوز هیچی...
- ژ: جیدن چی؟ اون همیشه با تو در اتباط بود.
- الکس: وقتی مافوقش آقای وانگ باشه، جیدن هم از هستی محو میشه
ژان لب‌هاش رو بهم فشار داد. آرزو میکرد که ای کاش ییبو انقدر باهوش نبود تا بتونه ردش رو بزنه.
- ژ: مرخصی الکس
الکس از سالن تمرین خارج شد
- ژ: کافیه!!
بادیگارد‌ها دست از تمرین کشیدن و جلوی ژان، به خط ایستادن
- ژ: ما یه درگیری بزرگ در پیش داریم! از لحاظ فیزیکی و ذهنی باید در آماده‌ترین حالت خودتون باشین! حواس‌پرتی ممنوع؛ رحم کردن ممنوع؛ تردید ممنوع! هر کسی فکر میکنه نمیتونه از پسش بربیاد...
کلت کمریش رو دراورد و مسلحش کرد.
- ژ: همین الان بگه تا خودم خلاصش کنم!!

سکوت سنگینی توی سالن حاکم شده بود.

- ژ: فراموش نکنین که اگه باند شیائو پایین کشیده شه، تک تکتون به فنا میرین! به تمرینتون ادامه بدین.

با شروع دوباره تمرین بادیگاردها، ژان از اونجا بیرون رفت. وارد سالن کنفرانس شد و بدون اینکه به سرگروه‌های بادیگاردها، نگاهی بندازه، پروژکتور رو روشن کرد.
- ژ: لوکا ریتزو؛ پسر ارشد مارکو و گادفادر جدید باند ایتالیا
همه به تصویر اون پسر جوون خیره شدن.
- ژ: متاسفانه گروهی که برای معامله رفته بود بعد از قتل مارکو، ناپدید شده و ما هیچ اطلاعاتی راجبه اینکه اونجا دقیقا چه اتفاقی افتاده، نداریم
تنها چیزی که میدونیم اینکه لوکا ما رو مقصر مرگ پدرش میدونه و اعلام جنگ کرده.

با اشاره دست ژان، الکس از صندلی بلند شد و صحبت رو ادامه داد:
- الکس: از لحاظ تجهیزات کاملا آماده و تامین هستیم، افراد هم در حال حاضر دارن تمرین میکنن. خبری که از جاسوس‌هامون در ایتالیا دریافت کردیم، حاکی از اینکه لوکا فقط صدنفر رو میخواد با خودش بیاره. ما فعلا ده‌تا گروه بیست‌نفره نیاز داریم: یه گروه برای حفاظت از آقای شیائو که خودم سرگروهش هستم؛ پنج‌تا گروه برای مبارزه و چهارتای دیگه برای پشتیبانی. بقیه افراد توی عمارت میمونن تا از جناب شیائو حفاظت و خطر احتمالی رو دفع کنن.

•The Godfathers• (𝐙𝐬𝐰𝐰)Where stories live. Discover now